باج گیر

معنی کلمه باج گیر در لغت نامه دهخدا

باجگیر. ( نف مرکب ) گیرنده باج و خراج. باژبان. عشار. زباب. مکّاس. گمرکچی. ساعی. باجدار. ( آنندراج ). رجوع به قاموس کتاب مقدس ذیل باجگیر شود.

معنی کلمه باج گیر در فرهنگ فارسی

گیرنده باج

جملاتی از کاربرد کلمه باج گیر

در آن گیتی که ملکی پایدار است شهنشه باج گیر و تاجدار است
چو روز دگر سرکشید آفتاب سر باج گیر اندر آمد ز خواب
همان باج گیر و دگر ارده شیر دلیران که بودند با وی دلیر
ذات پاکت که والی علم است باج گیر از کمال ذوالنون باد
نگهبان آن قلعه بد باج گیر اباپور فرخنده یل اردشیر
شبی با پسر باج گیر سوار سراسر همه گرد خنجرگزار
تحقیقات پیشرفت می‌کند و دایره جستجو تنگتر شده، بر پروفسور و همدستش متمرکز می‌شود. یک باج گیر با آگاهی از حقیقت پیش می‌آید و از آنها پول می‌خواهد تا در این باره سکوت کند … چون دخالت آنها در این قتل در آستانه برملا شدن است، فشار اندوه بر وانلی و رید غیرقابل تحمل می‌شود.