بابکر

معنی کلمه بابکر در لغت نامه دهخدا

بابکر. [ ] ( اِخ ) یکی از امراء نوروز: نوروز بهزیمت میرفت چون به در هرات رسید فخرالدین پسر شمس الدین کرت او را بشهر دعوت کرد. نوروز در آن باب متفکر شد امراء او بابکر و ساربان و سدوم گفتند: ای امیر... ( تاریخ مبارک غازانی چ انگلستان 1358 هَ. ق. ص 112 ).

معنی کلمه بابکر در فرهنگ فارسی

یکی از امرای نوروز

جملاتی از کاربرد کلمه بابکر

در سال ۱۹۶۹ او و چهار افسر دیگر در کودتایی حکومت بابکر عوض الله را برانداختند. نمیری مقام نخست‌وزیری و ریاست شورای فرماندهی انقلاب را به عهده گرفت. او بانک‌ها را ملی کرد و به اصلاحات ارضی دست زد.
از استاد ابوعلی شنیدم رَحِمَهُ اللّهُ که شبلی گفت یا مردمان الافلاس الافلاس گفتند یا بابکر علامت افلاس چیست گفت از علامت افلاس استیناس بود بمردمان.
در ۱ می ۲۰۰۶، عموی بناز، آری آقا محمود به قتل متهم شد. چند ماه بعد، در ماه اوت، پدر بناز، محمود بابکر محمود نیز به قتل متهم شد.