بائنه

معنی کلمه بائنه در لغت نامه دهخدا

( بائنة ) بائنة. [ ءِ ن َ ] ( ع ص ) تأنیث بائن. || تطلیقة بائنة؛ طلاقی که رجعت در آن درست نباشد. و هی فاعلةبمعنی مفعولة. ( منتهی الارب ). || کمان نرم که زه آن نهایت دور باشد. ( منتهی الارب ). بائن. || چاه فراخ دورتک. ج ، بوائن. ( منتهی الارب ).

جملاتی از کاربرد کلمه بائنه

مساءله 8 - اگر زنى را كه ظهار كرده طلاق رجعى دهد و در عدهرجوع كند حكم ظهار از بين نمى رود يعنى وطى اوحلال نمى شود مگر بعد از دادن كفاره بخلاف اينكه بعد از تمام شدن عده دوباره با اوازدواج كند و يا طلاقيكه داده بود طلاق بائن باشد و اگر درحال عده او را يعنى مطلقه بائنه را دوباره عقد كند حكم ظهار ساقط مى شود.
مساءله 19 - اگر كسى همسرش را طلاق دهد در صورتيكه طلاقشرجعى باشد مادامى كه مدت عده او سر نيامده جائز نيست با خواهر او ازدواج كند، و اگرطلاق او باين باشد جائز است بلافاصله بعد از طلاق او با خواهرش ازدواج كند، بلكهاگر متعه او باشد يعنى با نكاح مدت دار همسر او شده باشد و مدت سرآمده و يا شوهربقيه مدت را به او بخشيده باشد اگر نگوئيم اقوى نزديكتر به احتياط آنست كه جايزنيست قبل از تمام شدن مدت عده با خواهرش ‍ ازدواج كند هر چند كه بائنه باشد.