ایذا. ( ع اِ ) رنج و آزار و عذاب و زحمت و جور و ستم و جفا و تصدیع و آزردگی و محنت. ( ناظم الاطباء ). ایذاء : زبان درنهندش به ایذا چو تیغ که بدبخت زر دارد از خود دریغ.سعدی.بسمع رضا مشنو ایذای کس.سعدی.که مگریکی از غلامان او بدو ایذائی و زحمتی رسانیده است. ( تاریخ قم ص 249 ). رجوع به ایذاء شود.
معنی کلمه ایذا در فرهنگ عمید
اذیت کردن، آزار رساندن، رنج دادن: به سمع رضا مشنو ایذای کس / وگر گفته آید به غورش برس (سعدی۳: ۳۲۰ ).
معنی کلمه ایذا در فرهنگ فارسی
(مصدر ) آزردن آزار دادن اذیت کردن رنج دادن .
جملاتی از کاربرد کلمه ایذا
گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت من فارغم از هر چه بگویند که هستم
«درحالیکه غم و اندوه بهخاطر وحشتهای ناشی از جنگهای هولناک که در امپراتوری در حال شکوفایی اعلیحضرت با کشورهای بزرگ اروپایی پیش رانده میشود، قلب ما را پارهپاره میکند، انعکاس نالههای شدیداً دردمند ملتی که در سرزمین وسیع عثمانی مورد شکنجهها و ایذا و اذیت غیرقابل گفتن قرار گرفتهاند، از طریق مختلف به گوش ما میرسد.
ور بود اندیشه ات ایذا و نیش مار و کژدم آیدت آنجا به پیش
یاد کن که چه بوده ای در اصل و چه خواهی شد بعد از مرگ، و هیچ کس را ایذا مکن که کارهای عالم در معرض تغیر و زوال است؛ بدبخت آن کس بود که از تذکر عاقبت غافل بود و از زلت بازنایستد.
و عجب آنکه کسانی که اوصاف بهایم و سباع، و اخلاق شیاطین، سراپای نفس ایشان را فروگرفته است، روز و شب در آراستن بدن خود چون زنان، و شب و روز در فکر غذا و شراب چون چهارپایان، مسلمین از ایذا و اذیت ایشان در فغان، و بندگان خدا از ظلم ایشان به جان، نه حرام می دانند و نه حلال، و نه از پاداش می ترسند و نه از وبال، چنان که اگر به کسی برخورند که به جهت خلاص نفس خود و عیال خود، یا تواضع و فروتنی زیاده از حد شأن خود، یا خود را از بعضی غذاهای مقوی محروم سازد، زبان ملامت و «تشنیع به او دراز می کنند و او را از سفیه و بی عقل می شمارند، غافل از آنکه کدام سفاهت از آنچه مرتکب هستند بدتر و بالاتر است.
از لئیمی حق آن نشناختی مایهٔ ایذا و طغیان ساختی
زبان در نهندش به ایذا چو تیغ که بدبخت زر دارد از خود دریغ
همچو دندان بهر ایذا وصل و هجرشان یکیست گر همه یکساله میآیند و گر صدسالهاند
حلم تو در راه دین بار احد برداشته وز تنومندی ننالیده به ایذا ساخته
فشار ایذا و اذّیت، منجر شد که ازلیها بیش از بهاییان به فعالیت زیرزمینی روی بیاورند و تظاهر کنند که مسلمان هستند. این پنهانکاری به حدی رسید که برخی در کسوت ملایی، به عنوان علمای اسلام، وعاظ و آموزگاران و غیره درآمدند.
دوم آنک عالم زبان جاهل دلند در دل ایشان از خدای خوف و حیا نبود و در علم آموختن و نشر کردن نیت تحصیل ثواب آخرت و قربت حق نبود بفرض تحصیل جاه و مال و قبول خلق ویافت مناصب تتبع علم کنند. لاجرم هوا برایشان غالب شود و علم ایشان متابع هوا گردد و کار بهوا کنند و بعلم عمل نکنند و بر علمای متقی و دیندار حسد برند ودر پوستین ایشان افتند و برایشان افترا کنند و در مقام بحث بجدل با دید آیند و ایذا کنندو سخن بتوجیه نگویند و حق را گردن ننهند و خواهند که بجلدی و زبان آوری حق را باطل کنند و باطل رادر کسوت حق فرانمایند و اظهار فضل کنند. ازین جنس علما از آنهااند که خواجه علیهالصلوه میفرماید «اتقو کل منافق علیم اللسان یقول ما تعرفون و یفعل ماتنکرون».
ملک گفت: از تو دور و درست. گفت: *از دو تن دوری باید گزید: یکی آنکه نیکی و بدی یکسان پندارد و عقاب عقبی را انکار آرَد، و دیگر آنکه چشم را از نظر حرام و گوش را از سماع و فحش و غیبت و فرج را از ناشایست، و دل را از اندیشه حرص و حسد و ایذا باز نتواند داشت.