اکشم. [ اَ ش َ ] ( ع اِ ) یوز. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به یوز شود. || ( ص ) ناقص در خلقت و در حسب. گویند: احد جانبیه واف و اخرهما اکشم ؛ درباره کسی گویند که پدرش آزاد و مادرش کنیز بود. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). ناقص خلقت. ( از مهذب الاسماء ). ناقص آفرینش. ( از یادداشت مؤلف ). ناقص در خلقت و حسب. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || بریده بینی. ( آنندراج ). بینی از بن بریده. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ).
جملاتی از کاربرد کلمه اکشم
خون اکشم عجبی نیست چو آن لؤلؤوَش زده بر مردمک دیده ز مژگان نیشم