اکحال

معنی کلمه اکحال در لغت نامه دهخدا

اکحال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ کُحل.( یادداشت مؤلف ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به کحل شود.
اکحال. [ اِ ] ( ع مص ) گیاه برآوردن گرفتن زمین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || سخت گردیدن قحط: اکحل القحط. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || ( اِمص )سختی قحط. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

جملاتی از کاربرد کلمه اکحال

باب دهم: در اکحال (سرمه‌ها) و شیافات و ادویه عین (داروهای چشمی).