اولى

معنی کلمه اولى در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أُوْلِی: صاحب
معنی أَوْلَی: سزاوارتر-نزدیکتر
معنی ضَّرَرِ: آسیب جسمی و جانی (در عبارت " أُوْلِی ﭐلضَّرَرِ "منظورکسانی که دارای بیماری جسمی اند می باشد)
معنی رَمْزاً: اشاره با دو لب (اشاره به وسیله ابرو و چشم و دست هم استعمال میشود ولی در اولی بیشتر بکار میرود )
معنی سَّیْرَ: سیر - حرکت (در عبارت "وَقَدَّرْنَا فِیهَا ﭐلسَّیْرَ " یعنی سیر در آن قراء را به نسبتی متناسب قرار دادیم ، نه مختلف ، به طوری که نسبت مسافت بین اولی و دومی ، برابر بود با نسبت مسافتی که بین دومی و سومی بود)
معنی نُّهَیٰ: عقلها (أُوْلِی ﭐلنُّهَیٰ : صاحبان عقلها. کلمه نهی جمع نُهیة به معنای عقل است ، و اگر عقل را نهیه نامیدهاند برای این بوده که عقل ، آدمی را از پیروی هوای نفس نهی میکند)
معنی یَثْنُونَ: عقب می کشند ("یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ "یعنی شانه خالی می کنند یا سر در گریبان فرو میبرند .کلمه یثنون از باب ثنی الشیء ، یثناه ، ثنیا است ، بر وزن فتح ، یفتح ، فتحا ، و مصدر آن ، یعنی ثنی به معنای عطف و پیچاندن است ، و نیز به معنای رد و مرتبط بودن بعضی ...
معنی عَیِینَا: خسته شدیم (کلمه عی که مصدر عیینا است - به طوری که راغب میگوید - به معنای ناتوانی وکسالتی است که بعد از انجام کاری عارض میشود . وقتی میگوییم : أعیانی کذاو یا عییت بکذا معنای اولی این است که فلان کار مرا خسته کرد ، و دومی این است که مناز فلان کار خسته ...
معنی لَا تَرْجُونَ: امید ندارید - قائل نیستید - اعتقاد ندارید (کلمه رجاء در مقابل خوف است ، که اولی به معنای امید ، و مظنه رسیدن به چیزی است که باعث مسرت است ، و دومی مظنه رسیدن به چیزی است که مایه اندوه باشد ، و منظور از کلمه رجاء درآیه شریفه ی "مَّا لَکُمْ لَا تَرْجُو...
معنی مَجُوسَ: زرتشتی (بنا به روایات آیینی آسمانی بوده که دچار تحریف گشته است و منظور از مجوس قوم معروفی هستند که به زرتشت گرویده ، کتاب مقدسشان اوستا نام دارد . چیزی که هست تاریخ حیات زرتشت و زمان ظهور او بسیار مبهم است ، به طوری که میتوان گفت به کلی منقطع است . ا...
معنی یَسْتَنبِطُونَهُ: در طلب مشخص کردن درستی و نادرستی آن هستند - آن را تشخیص می دهند - آن را استنباط می کنند (کلمه استنباط به معنای استخراج نظریه و رأی از حال ابهام به مرحله تمیز و شناسائی است و اصل این کلمه از نَبط به معنای اولین دلو آبی است که از چاه بیرون میآید. عبا...
معنی مُّشْفِقُونَ: نگرانها - دلواپسان (کلمه مشفقون جمع اسم فاعل از باب افعال است ، و اشفاق به معنای نوعی ترس است . اشفاق عنایتی است که با خوف آمیخته باشد ، چون مشفق کسی را گویند که مشفق علیه را دوست میدارد ، و میترسد بلایی به سر او آید ، این حالت را که میترسد محبوبش در...
تکرار در قرآن: ۹(بار)

جملاتی از کاربرد کلمه اولى

در آيه مورد بحث مى فرمايد: ما كتاب را به موسى داديم ، بعد از آنكه قرون اولى راهلاك كرده بوديم ، و اين قيد براى اين است كه : اشاره كند به اينكه در اوان بعثت موسى، بشر محتاج به يك كتاب آسمانى بود، براى اينكه معالم دين الهى با رفتن قرون اولىمندرس ‍ شده بود، و نيز كتابى لازم بود تا در آن به داستانهاى امم گذشته اشاره شود،تا مردم بدانند كه آنان به خاطر تكذيب آيات خدا چگونه به عذاب الهى دچار شدند، درنتيجه آنان كه عبرت گير هستند عبرت گيرند، و آنهايى كه تذكر پذيرند متذكر شوند.
مساءله 4 - بعد از آنكه مكلف از مجتهدى زنده تقليد كرد ميتواند به مجتهدى ديگركه مساوى با او است عدول نمايد ولى اگر دومى از اولى برترى داشته باشد نزديكتربه احتياط آنستكه بگوئيم واجب است به او عدول كند.
گاه باشد که بیشترى از زنها، زر و زیور از مال پدر و شوهر اولى ذخیره کرده و برداشته شوهرى تازه نمایند و ترک فرزندان و یاران شوهر اولى را کرده بعیش و عشرت مشغول گردند.
بـعـضـى ديـگـر - كه همان صاحب تفسير كشف باشد - در توجيه ترتيب مزبور گفتهاسـت بـديـن جـهـت اول ايـمـان و سـپـس ايـقـان و در آخـرتعقل را ذكر كرده كه تماميت نظر و تدبر در دوم ناگزير و محتاج است به نظر در اولى، چـون آسـمـانـهـا و زمـيـن بـه وجـهـى از اسـبـاب پيدايش حيوان است ، و به همين جهت بايدقبل از يادآورى خلقت حيوان يادآورى شود. و همچنين نظر در سومى ناگزير مى سازد كه مادر دو تـاى اول نـيز نظر كنيم . اما اينكه بايد به اولى (خلقت آسمانها و زمين ) نظر كنيمكـه روشـن است و احتياج به بيان ندارد، و اما نظر و توجه به دومى (خلقت حيوان ) براىايـن اسـت كـه خـلقـت حيوان علت غائى است . پس معرفت سومى موقوف است بر معرفت علتغائيش كه دومى است ، چون علت قبل از معلول است .
مـؤ لف : در الدر المـنـثـور حـديـث اولى را بـه طـرقـى مختلف از ابن عمر روايت كرده و درالفاظ آنها اختلافى هست ، ولى معناى هر دو نقل يكى است ، و نيز آن را از عدهاى از اصحابكـتب جوامع از ابراهيم نخعى نقل كرده ، و قريب به آن مضمون را به دو طريق از زبير بنعـوام نـقـل كـرده ، و حـديـث دوم را از سـعـيـد بـن مـنـصـور، از ابـى سـعـيـد خـدرىنقل كرده است .
دوم هجرت از مكه به مدينه كه مؤ منين بعد از مهاجرترسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) يكى پس از ديگرى بدان شهر مهاجرت نمودندو ظاهرا مراد از هجرت در آيه مورد بحث هجرت دومى است ، سياق دو آيه نيز با هجرت دومىبيشتر مى سازد تا اولى .
اين دو جمله از همسر عمران نيست ، بلكه كلام خداى تعالى است ، كه بعنوان جمله معترضهآورده شده و بعضى در اين باره دو احتمال داده اند، يكى اينكه هر دو جمله كلام مادر مريمهمسر عمران باشد، دوم اينكه جمله اولى كلام خدا و دومى كلام همسر عمران باشد، و هيچ يكدرست نيست .
در جواب ، بعضى گفته اند: اين آيات در صدد اثبات بازگشت بدنها است ، به طورىكه مخلوق اولى و شخصيت انسانى دوباره برگردد، نه اينكه عين بدنها دوباره برگرددچون بدنها به تنهايى شخصيت انسانى را تشكيل نمى دهند، بلكه مجموع نفس و بدن آنرا تشكيل مى دهد، پس اگر نفس عين آن نفس باشد، ولى بدنمثل آن نباشد مضر به وحدت شخصيت نيست ، همچنان كه مى بينيم شخصيت انسان در همهطول زندگيش محفوظ است ، با اينكه بدنش عين بدن اولى يعنى زمان كودكيش نيست ، ومرتب و حال به حال اجزاى آن در تغير و تبدل است ، و بدن او درحال دوم غير بدن در حال اول او است ، ولى خود انسان باقى است ، و شخصيتش در هر دوحال يكى است ، چون نفس او يكى است .
در اولى اين معنا را بيان كرده كه استهزاء عادت و سنت جارى مجرمين است ، و اينها ايمانآور نيستند، هر چند كه هر قسم آيتى برايشان بياورى . و در دومى اين معنا را كه اگركسى بخواهد ايمان بياورد به قدر كفايت ، آيات آسمانى و زمينى هست . و در سومى اينمعنا را كه اختلاف ميان نوع بشر به ايمان و كفر و ضلالت از است كه خداوند در روزآغاز خلقتشان تقدير و تعيين نمود، از همان ابتداء خلقت آدم را خلق كرد و آن ماجراى ميان اوو ملائكه و ابليس در امر سجود پيش آمد.
ممكن است كسى چنين خيال كند كه على (عليه السلام ) بخاطر حفظ وحدت مسلمين پافشارىنكرد. در جواب مى گوييم اگر مسلمانان ساليان درازى با قرآن انس گرفته بودند جاداشت على (عليه السلام ) از قرآن خود كه فرضا مخالف آن قرآنها بوده صرفنظرنمايد تا مبادا وحدت مسلمين را شكسته باشد. ولى گفتار ما در باره روز اولى است كهمسلمانان به جمع كردن قرآن پرداخته بودند و هنوز قرآن در دست مردم نبود و در شهرهاپخش نشده بود.
ولى بعضى گفته اند: راجفه به معناى هر محركى است كه متحرك را به شدت تكان دهد،چون كلمه (رجف ) هم لازم و بدون مفعول استعمال مى شود، و معناى تحرك شديد را مىدهد، و هم متعدى استعمال شده معناى تحريك شديد را مى دهد، و مراد از (راجفه ) نيز هماننفخه اولى است ، كه زمين و كوهها را تكان مى دهد، و مراد از رادفه نفخه دوم است ، كهمتاخر و بعد از نفخه اول صورت مى گيرد.