اوفى

معنی کلمه اوفى در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أُوفِی: وفا می کنم-کامل می دهم
ریشه کلمه:
وفی (۶۶ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه اوفى

مـؤ لف : ايـن روايـت ، روايـت قـبـلى را تـخـصيص مى زند، و مى فرمايد چنان نيست كه همهآنهايى كه بيعت كردند داخل آتش نشوند، بلكه تنها مشمولين سكينت چنين هستند، دليلش همآيه قبل است كه مى فرمايد: (ان الذين يبايعونك انما يبايعون اللّه يد اللّه فوق ايديهمفمن نكث فانما ينكث على نفسه و من اوفى بما عاهد عليه اللّه فسيوتيه اجرا عظيما) كهترجمه اش گذشت . و از آن برمى آيد كه بيعت كنندگان در آن روز همه بر بيعت خود وفانكردند، و بعضى بيعت خود را شكستند، چون شرط كرده بود كسانى اجر عظيم دارند - ودر نتيجه خدا هم از آنان راضى است - كه وفا به عهد نموده آن را نشكستند. و قمى هم اينمعنا را در تفسير خود آورده ، و گويا گفتارش كلام امام باشد.
و از زراة بن اوفى است كه رسول خداى - صلى الله عليه و آله - مردى را بر فوتفرزندش تسلى داد و فرمود: جزاك الله و عظم لك الا جرفقال الرجل يا رسول الله انا شيخ كبير و كان ابنى قد اجزا عنىفقال له النبى - صلى الله عليه و آله - اما يسرك ان يشير لك و يتلقاك من ابواب الجنهبالكاس قال من لى بذلك ؟ فقال الله لك بهولكل مسلم مات له ولد فى الاسلام : خداىعزوجل به تو اجر و مزد عطا فرمايد و اجر تو را بزرگ كند. مرد گفت : اى پيغمبر خداى! من مردى سخت پيرم و فرزند من كفايت امور مرا مى نموده . آن حضرت فرمود: آيا مسرورمى كند تو را اينكه اشارت نمايد يا پيشبازت آيد از درهاى بهشت با جامى پر از شراب ،گفت : اين عنايت را با من كه مى كند؟ فرمود: خداى تعالى براى تو مى فرمايد به سببفرزندت و از براى هر مسلمانى كه فرزندش در اسلام وفات يابد.اجزاءيعنى كفايت كرده است . كاس (با همزه و گاهى به تخفيف ترك مىشود) ظرفى است كه در او شراب باشد و به اين اسم ناميده نمى شود مگر به انضمامشراب با ظرف و گفته شده است كاءس ، اسم براى هر دو بر اجتماع يا انفراداست و جمع آن اكوس و جمع جمع آن كووس است .
كلمه (خلاق ) به معناى بهره و نصيب است و كلمه (تزكيه ) به معناى تربيت ورشد دادن چيزى است به نحو شايسته ، و چون وصفى كه در بيان اين طائفهمقابل وصفى است كه در بيان طائفه ديگر در جمله : (من اوفى بعهده و اتقى ...) اخذشده ، و نيز چون آثارى كه براى وصف آنان بر شمرده ، امورى سلبى ازقبيل نداشتن خلاق و سخن نگفتن خدا با ايشان است ، چند نكته از آن استفاده مى شود.
و تقدير كلام چنين است ، (بلى من اوفى بعهده و اتقى ، فان اللّه يحبه ، لانه متق و اللّهيحب المتقين ) (بلى كسى كه به عهد خود وفا كند و پره يزكار باشد، خدا دوستش مىدارد، براى اينكه چنين كسى مصداق عنوان متقى است و خدا بطور كلى متقيان را دوست مىدارد، پس آن شخص وفادار را دوست مى دارد) و منظور اين است كه به يهوديان بفهماندكرامت و احترام آدمى در درگاه خدا به ادعا نيست و شما با گفتن : (ليس علينا فى الاميينسبيل ) صاحب كرامت نمى شويد بلكه تنها كسى در نزد خدا كرامت دارد كه خدا دوستشبدارد.
(و انا او اياكم لعلى هدى اوفى ضلال مبين ) - اين جمله تتمه كلامى است كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) ماءمور شده بعد از القاى حجت و وضوح حق درمساله الوهيت آن را با مشركين در ميان بگذارد، و اساس اين كلام مبنى بر انصاف خواستن ازخصم است ، و مفادش اين است كه هر سخنى و اعتقادى يكى از دوحال را ممكن است داشته باشد: يا هدايت باشد و يا ضلالت ، و ديگر شق سوم ندارد، نهنفيا، و نه اثباتا، نه ممكن است سخنى هيچ يك از آن دو نباشد، و نه ممكن است هر دو باشد.و ما و شما كه دو اعتقاد مختلف داريم ، ممكن نيست هر دوى ما در هدايت ، و يا هر دو در ضلالتباشيم ، و ناچار يكى از ما سخنش هدايت ، و از ديگرى ضلالت است ، حالا يا سخن و اعتقادما هدايت ، و از شما ضلالت است ، و يا بعكس ، از شما هدايت و از ما ضلالت است ، حالاخودتان با نظر انصاف بنگريد، آيا اين حجتى كه من عليه شما اقامه كردم حق است ؟ ياحجت شما، آن وقت خودتان گمراه را از راه يافته تشخيص دهيد، و اذعان كنيد كدام يك از مامحق و كدام مبطليم .
و نـظـيـر ايـن اشـتـراط، يـعـنـى شـرط ايـمـان واقـعـى وعـمـل صـالح ، اشـتراط وفاء است ، كه در آيه شريفه (ان الذين يبايعونك انما يبايعوناللّه يـد اللّه فـوق ايديهم فمن نكث فانما ينكث على نفسه و من اوفى بما عاهد عليه اللّهفـسـيـوتـيـه اجـرا عـظـيـمـا) گذشت . و ابن عباس هم در روايتى كه آن نيز گذشت از آيه(فعلم ما فى قلوبهم فانزل السكينه عليهم ) اين طور فهميد و گفت : سكينت بر كسىنازل مى شود كه خدا در دل او وفائى سراغ داشته باشد.
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از ابى اوفى ازرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) روايت كرده كه در روز عيد اضحى فرمود: امروز روزحج اكبر است .
و در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه ، بخارى ، مسلم ، ابو داود، نسائى ، ابن ماجه وابن مردويه از عبد الله بن ابى اوفى روايت كرده اند كه گفت :رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى صدقه اى برايش مى آوردند مى گفت : بار الهادرود فرست بر فلان قبيله ، پس ‍ پدرم صدقه خود را نزد آن جناب برد، حضرت گفت :بار الها درود فرست بر آل ابى اوفى .
و در الدر المـنـثـور اسـت كـه ابـن مـردويـه از عباده بن صامت و عبداللّه بن ابى اوفى ، ازرسـول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) نقل كرده اند كه در تفسير جمله (انما اموا لكمو اولادكـم ) فـرمـوده انـد: بـراى هر امتى ، فتنه اى است ، و فتنه امت من كه به وسيله آنآزمايش ‍ مى شوند مال است .
انـا ارسـلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا (8) لتومنوا باللّه و رسوله و تعزروه و توقروه وتـسـبـحـوه بـكره و اصيلا (9) ان الذين يبايعونك انما يبايعون اللّه يد اللّه فوق ايديهمفمن نكث فانما ينكث على نفسه و من اوفى بما عاهد عليه اللّه فسيوتيه اجرا عظيما (10)