اوفتاده

معنی کلمه اوفتاده در لغت نامه دهخدا

اوفتاده. [ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) زمین خورده. سقوطکرده :
صاحب هنری حلال زاده
هم خاسته و هم اوفتاده.نظامی. || متواضع. فروتن. || کشته. به خاک سیاه نشسته :
کو آنکه ببادداده تست
بر خاک ره اوفتاده تست.نظامی.و رجوع به افتاده شود.

معنی کلمه اوفتاده در فرهنگ فارسی

( اسم ) افتاده

جملاتی از کاربرد کلمه اوفتاده

منم افتاده در پی رندان زاهدان اوفتاده در پی من
ز بندگی تو دور اوفتاده در تب و لرز چو خاشه بر سر دریای خوی شده طافی
دانی ز چه روی اوفتاده است و چه راه آزادی سرو و سوسن اندر افواه
ابری است در طلسم سراب اوفتاده‌است هر دیده‌ای که واله رخسار عشق نیست
ملک چون سایه بیهوش اوفتاده فراز سایه خورشید ایستاده
عاشقی خواه اوفتاده ز شوق بر سر فرش شمع همچو فراش
به خونخواری جهانی اوفتاده مرا در پوست، همچون کرم ایوب
مگر مشکلی اوفتاده است اگرنه چرا بر در حجرهٔ عقل او شد
عاشقان غرقند در دریای عشق اوفتاده مست در غوغای عشق
منم یارا بدین سان اوفتاده دلم را سوز در جان اوفتاده