اوصیا

معنی کلمه اوصیا در لغت نامه دهخدا

اوصیا. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ وصی. || ائمه هدی. جانشینان پیغمبر :
سر بر زمین سجده نهاده ست بی رکوع
آن کونه زاوصیا بسوی انبیا شده ست
از علم بی نصیب نمانده ست لاجرم
هر کو به انبیا ز ره اوصیا شده ست.ناصرخسرو.رجوع به ماده بعد شود.

معنی کلمه اوصیا در فرهنگ عمید

= وصی

معنی کلمه اوصیا در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع وصی

جملاتی از کاربرد کلمه اوصیا

بپامردی زمره اوصیا کز ایشان بپا بود دین را لوا
از خاتم انبیا درو تن از سید اوصیا درو جان
گرفته ز آدم و نوح و خلیل و هُود و شُعیب ز انبیا همه تا اوصیا و پس امثال
خوار اینقدر عزیز خدا در میان خلق گیرم حسین نزد شما اوصیا نبود
سرنخ ماجراهایی پلیسی است که یک بازپرس اصفهانی به نام امیرحسین اوصیا با بازی جهانبخش سلطانی به همراه یک افسر آگاهی (مصطفی) سعی در حل آنها دارد.
نخست شاعر به تبعیت از سنت شاعران بلند مرتبه پارسی گوی به توحید و تقدیس ذات پروردگار و نعت پیامبر پرداخته و پس از آن به منقبت شاه اوصیا و اولیا، امیرالمؤمنین، می‌پردازد. سپس مقدمه ای را در صفت عشق و جذبات آن بیان می‌کند. حکایت رابعه و بکتاش از باب چهاردهم کتاب آغاز می‌شود و در ۲۳۴۲ بیت به انجام می‌رسد.
بغیر از انبیا یا اوصیا کس بدان راز مقدس نیست محرم
شرع و قرآن هم، اوصیا دانند همه را دیگران کجا دانند؟
نائب مناب ختم رسل شاه اوصیا مسند نشین عرصه کن مظهر خدا
امام عصر و ختم اوصیا شاهی که می‌باشد به دفتر خانه ایجاد نامش اولین طغری
ز انبیا همه اقدم بر اوصیا خاتم امام اکبر و اعظم خلیفه ی رحمان