اورنگ شاهی
معنی کلمه اورنگ شاهی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه اورنگ شاهی
نمانم که کس تاج دارد نه تخت نه اورنگ شاهی نه از تخت بخت
وارث عالم شهنشاه زمان شاه جهان کایزدش زیبنده اورنگ شاهی آفرید
که بی فره اورنگ شاهی مباد بزرگی و رسم سپاهی مباد
همی تخت زرین بیاراستند که اورنگ شاهی بپیراستند
گیر و دار اوج دولتها غباری بیش نیست بر هوا چون گردباد اورنگ شاهی میرود
همه پیش تخت جهان جو به پای به اورنگ شاهی جهان کدخدای
جهانداری که از اورنگ شاهی چو بر گردون گردان ماه باشد
ولی بعد سه سال و سه ماه باز به اورنگ شاهی نماند او دراز
جوانی داری و اورنگ شاهی ازین بهتر که تو داری چه خواهی
بماندت درد و نماندت بخت نه اورنگ شاهی نه تاج و نه تخت