اوحش

معنی کلمه اوحش در لغت نامه دهخدا

اوحش. [ اَ ح َ ]( ع ن تف ) باوحشت تر و بدتر. ( ناظم الاطباء ). موحش تر.

جملاتی از کاربرد کلمه اوحش

و اما اوحش منازل در راه محبت از اين رهگذر است كه محبت مقتضى انس به محبوب و التذاد بهبلاست ، از جهت مشاهده مبتلا در ان و اختيار مراد محبوب و صبر اقتضا مى كند كراهت بلا راچنان كه گذشت و اين است كه صبر و رضا منافى يكديگرند و ناخوشتر در مقام توحيدكه صابر را دعوى تجلد است و هر دو از مرغوبات نفس مى باشد و توحيد را اقتضاىمنافى نفس است پس مى باشد ناخوشتر، زيرا كه ثبات نفس در مقام توحيد از اقبح منكراتاست ، بلكه رضا با بزرگى قدر و علو امرش نزداهل تحقيق از اول مسالك توحيد است زيرا كه سلوك ايشان به فناى در توحيد به ذاتهاىايشان است و رضا فناى اراده در اراده حق متعال و وقوف صادق با مراد اوست و فناى صفتقبل از فناى ذات است . به اين تحقيق ، منافات صبر و رضا با يكديگر براى تو مبينشد و بعد مسافت و شدت مسالكى كه در ميانه اين هر دو است معين گرديد.
لا اوحش الله زان دهان شکرین حیف باشد زان لبان جز حرف حق