( آواه ) آواه. ( صوت ) آوَه ! آوخ ! اواه. [ اَ] ( اِ ) آواه و انعکاس آواز و صدا. ( ناظم الاطباء ). اواه. [ اَوْ وا ] ( ع ص ) بسیارآوه کننده از ترس خدای. ( ترجمان علامه جرجانی ، ترتیب عادل ). آنکه آه بسیار کند. ( از مهذب الاسماء ). دعاخواننده بزاری و مؤمن و نرم دل و آه کننده و کسی که بزبان حاجت ندارد و هرچه کند بدل کند. ( از آنندراج ) ( غیاث اللغات ). مرد با یقین و نرم دل و بسیاردعا و زاری کننده از بیم خدای عزوجل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، اواهون. ( از مهذب الاسماء ). || فقیه ومؤمن بزبان حبشه. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). اواه. [ اَ وْ وا ] ( اِخ ) لقب حضرت ابراهیم خلیل : باد آهی کابر اشک چشم راند مر خلیلی را بدان اواه خواند.مولوی.
معنی کلمه اواه در فرهنگ فارسی
( آواه ) آوه . آوخ . ( صفت ) ۱ - بسیار آوه کننده از ترس خدای . ۲ - آه گوینده آه گوی . لقب حضرت ابراهیم خلیل
معنی کلمه اواه در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی أَوَّاهٌ: بسیار ناله کننده ریشه کلمه: اوه (۲ بار)
جملاتی از کاربرد کلمه اواه
در مقام ابتلا دیباچه عبداً شکور روز تسلیم و رضا معنی اواه حلیم
(ان ابراهيم لاواه حليم ) اين جمله وعده ابراهيم و استغفار او را براى پدرشتعليل مى كند، به اينكه او جفاى پدرش را تحمل نمود، و او را وعده نيكى داد، چون اومردى بردبار بود، و برايش طلب مغفرت كرد، چون مردى (اواه ) بود، و اواه كسى راگويند كه از ترس خدا و به طمع و اميد به خيرات او خيلى آه بكشد.
و اين آيه زمينه تعليل آيه قبلى را دارد و مى خواهد بيان كند كه چرا ابراهيم (عليهالسلام ) درباره قوم لوط مجادله كرد و در اين جمله مدحى بليغ از ابراهيم (عليه السلام )شده ، چون مى فرمايد: آن جناب بدين جهت درباره آن قوم مجادله كرد كه پيغمبرى حليم وپر حوصله بود و در نزول عذاب بر مردم ستمكار عجله نمى كرد، اميدوار بود كه توفيقالهى شامل حال آنان شده ، اصلاح شوند و به استقامت بگرايند، پيغمبرى بود اواه يعنىاز گمراهى مردم و از اينكه هلاكت بر آنان نازل شود سخت رنج مى برد و آه مى كشيد درنجات انسان به خداى تعالى رجوع مى كرد ومتوسل مى شد پس كسى خيال نكند كه آن جناب از عذاب ستمكاران كراهت داشته و بدان جهتكه ظالم بودند از آنان طرفدارى مى كرده ، حاشا بر پيغمبرى اولوا العزم كه طرفدارستمكاران باشد.
مؤ لف : در اينكه امام حسن (عليه السلام ) فرموده : (من هيچ توجيهى به نظرم نميرسدمگر اينكه مى خواسته كارى كند كه قوم لوط باقى بمانند و از بين نروند) جاى اينسوال هست كه اين مطلب از كجاى داستان استفاده ميشود؟ ممكن است بگوييم : از جمله : (انابراهيم لحليم اواه منيب ) استفاده مى شود، چون اين جمله مناسبتر به آن است كه بگوييممنظور ابراهيم (عليه السلام ) از آن گفتارش درخواست بقاى قوم لوط بود نه خود لوطپيغمبر، علاوه بر اين جمله (يجادلنا فى قوم لوط) و جمله (انهم آتيهم عذاب غيرمردود) سخن از هلاكت قوم دارند، در جمله اول ابراهيم درباره هلاكت قوم مجادله مى كند و درجمله دوم فرشتگان از هلاكت قوم در آينده نزديك خبر مى دهند و اين دو جمله مناسبتى بادرخواست بقاى قوم خود لوط دارد.
عاشق الحق دائماً اواه هو فی العشق غارق تباه
باد آهی که ابر اشک چشم راند مر خلیلی را بدان اواه خواند
لذا قـرآن بـلافـاصـله در آيـه بـعـد مـى گـويـد: ابـراهـيـم بـردبار، بسيار مهربان ، ومتوكل بر خدا و بازگشت كننده به سوى او بود (ان ابراهيم لحليم اواه منيب ).
اين جمله ممكن است دليلى براى وعده ابراهيم به آزر در زمينه استغفار بوده ، باشد، زيراحلم و بردبارى از يك سو، و اواه بودن او كه طبق بعضى از تفاسير به معنى رحيم بودناست از سوى ديگر، ايجاب مى كرد كه حد اكثر تلاش و كوشش را براى هدايت آزر انجامدهد، اگر چه از طريق وعده استغفار و طلب آمرزش از گذشته او باشد.
و در قـرآن كـريـم هـيـچ يـك از انـبـيـا بـه وصـف حـلم سـتـايش نشده اند به جز اين پيغمبربـزرگـوار در ايـن آيـه و نـيـز پـدرش ابـراهيم (عليه السلام ) كه در آيه (ان ابراهيملحليم اواه منيب ) او را حليم خوانده .
و در همان كتاب از زراره و حمران و محمد بن مسلم از امام ابى جعفر (عليه السلام ) و از عبدالرحمان از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده درذيل جمله (ان ابراهيم لحليم اواه منيب ) فرمود: ابراهيم (عليه السلام ) بسيار دعا مىكرد.
چهارم - (بحثى پيرامون اين داستان از اين جهت كهجدال ابراهيم با ملائكه و تعبيرى به مثل (يجادلنا فى قوم لوط) و پاسخى ازملائكه به وى به مثل (يا ابراهيم اعرض عن هذا) چه معنا دارد، آن هم از ابراهيمى كه درسابق گفتيم ، سياق آيات و مخصوصا جمله (ان ابراهيم لحليم اواه منيب ) جز به خير ازآن جناب ياد نكرده و چنين بزرگوارى چطور با ملائكهجدال مى كند پاسخ اين سوال اين است كه جدال آن جناب جز به انگيزه نجات بندگان خدانبوده به اين اميد وساطت كرده كه شايد بعدها به راه خدا بيايند و به سوى اين راه هدايتشوند.