اهل کرم
معنی کلمه اهل کرم در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه اهل کرم
سر تا سر آفاق بگشتیم و ندیدیم یاری که توان گفت که از اهل کرم بود
نمی گردد صدای جود از اهل کرم بیرون نمی آید ازاین دریادلان عمریست نم بیرون
مگر بربسته اند اهل کرم درهای احسان را گدا از آستان منعمان مأیوس می گردد
چین بر جبین اهل کرم ناید از طلب زهر طمع بود بمذاق سخا لذیذ
این قاعدۀ اهل کرم نیست که احباب از پای درآیند و توشان دست نگیری
صوفی دعای اهل کرم گوی روز و شب وز بهر شکر اطعمه دستی برآر زو
علاء دولت و دین مقتدای اهل کرم که اعتصام بحبلش بود تمنی را
قانع شدن به کشوری از خاتمی چنین کفر است کفر مشرب اهل کرم بدان
وضع آسایش رواج عالم ایثار نیست پنجهٔ اهل کرم خفتهست کم در آستین
اهلی که سگ تست اگر زد نفسی گرم او را بکرم عفو کن از اهل کرم باش