اهل نفاق

معنی کلمه اهل نفاق در لغت نامه دهخدا

اهل نفاق. [ اَ ل ِ ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ریاکار. منافق. دوروی. مرائی.

معنی کلمه اهل نفاق در فرهنگ فارسی

ریا کار . منافق

جملاتی از کاربرد کلمه اهل نفاق

دور باش ای خواجه از اهل نفاق در جهنم دان منافق را وثاق
آنکه زین پیش بود اهل نفاق اینزمان میزند دم از اخلاص
باقبا و دوتوئی و چمته همچو اهل نفاق باشد یار
هر خیال بد که در دل داشتند اهل نفاق جمله را احسان عوض کردی زهی حسن خصال
می‌کند دل را مکدر، صحبت اهل نفاق با دورویان جهان، آیینه یارب چون کند؟!
صفای سینه ز اهل نفاق چشم مدار شب سیاه درونان سحر نمی دارد
پس سپاهی اندکی بی این نفر به که با اهل نفاق آید حشر
این همه بی‌همتی نبود جز از اهل نفاق چارهٔ این درد بیچاره است علم و اتفاق
کم نگشتند ز همسایگی ام اهل نفاق مگر آن سال که افتاد وبا در کشمیر
شد از پیکر زشت اهل نفاق پر از کشته بازار تا پیش طاق