اهل مروت

معنی کلمه اهل مروت در لغت نامه دهخدا

اهل مروت.[ اَ ل ِ م ُ رُوْ وَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جوانمرد. باگذشت. بامروت : آنکه به خمول راضی گردد... نزدیک اهل مروت وزنی نیارد. ( کلیله و دمنه ).

معنی کلمه اهل مروت در فرهنگ فارسی

جوانمرد . با گذشت

جملاتی از کاربرد کلمه اهل مروت

ز کرم مرده کفن درکشی و درپوشی میان اهل مروت که داردت معذور
از که دارم چشم یاری، با که گویم حال خود؟ یک تن از اهل مروت نیست در کوی کسی
جود ذاتی بس که از اهل مروت برده اند می ستاند گردم آبی دهد عمان به ابر
نگردد سفله از اهل مروت گر شود قارون به گرداب آنچه می افتد همان گرداب می گردد
صائب این با که توان گفت که با چندین درد خبر از ما یکی از اهل مروت نگرفت
هزار اهل مروت در آمدند از پای که هیچ سست قدم را نرفت پای از جای
دنیا خرند اهل مروت به هیچ وجه ارباب عشق را هوس این متاع نیست
نیست ممکن نیم بسمل عشق بگذارد مرا می‌کنند اهل مروت زود احسان را تمام
ز مال و منصب دنیا جز این نمی‌ماند میان اهل مروت که یاد باد فلان
ز مال و منصب دنیا جزین نمی‌ماند میان اهل مروت که «یاد باد فلان»