اهل فضل

معنی کلمه اهل فضل در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صاحبان فضیلت و شرف در پرتو برخورداری از خرد، دانش و عمل صالح را اهل فضل می گویند که از آن در بابهای طهارت، صلات، زکات و وکالت سخن گفته اند.
قرار گرفتن اهل فضل در صف اول نمازجماعت مستحب است.
اهل فضل در باب زکات
اختصاص سهم بیشتر به آنان از میان مستحقان زکات مستحب است.
اهل فضل در باب وکالت
گرفتن وکیل در منازعات برای اهل فضل مستحب است.
نماز بر میتی که اهل فضل بوده
...

جملاتی از کاربرد کلمه اهل فضل

کتابخانهای که حاج حسین آقا ملک از حدود سال ۱۲۷۸ خورشیدی فراهم آورد، ابتدا در مشهد بود. وی سپس کتابخانه نفیس‌اش را به خانه پدری در بازار بین‌الحرمین تهران جابه‌جا کرد و آن را در اختیار اهل فضل و دانش قرار داد.
مساءله 6 - در انتخاب مستحق زكات مستحب آن است كه خويشاوندان نزديكان را برديگران و اهل فضل و فقه و عقل را بر غير آنان و افراد منيع الطبع را بر كسانيكه روىگدائى دارند ترجيح دهد.
آقامحسن یکی از بزرگترین مشوقان طلاب علوم دینی بود و همیشه علما و طلاب را مورد احترام خاص قرار می‌داد. حوزه درس او موجب شده بود علما و طلابی از شهرهای نزدیک و منطقه عراق عجم در درس وی حاضر شوند. اکثر علمایی که در ادوار مختلف در حوزه تدریس وی حضور داشته‌اند اهل فضل و اجتهاد بودند.
ملک اهل فضل بی جان شد چه شگفتی که بی دلند حشم
بادی تو شادمان ، که همی اهل فضل را ایام دولت تو دلی شادمان دهد
آزاد کن مرا که جهانی ز اهل فضل جان را به منت تو مکرم رهین کنند
در شعر من بعیب نگیرند اهل فضل گر جای جای قافیه بعضی مکرّرست
علاالدوله از دانشمندان و اهل فضل پیوسته حمایت می‌کرد و آنان را از نواحی مختلف به یزد فرا می‌خواند.
ز اهل فضل توئی آنکه در مراتب شعر رسیده ئی بکمال و گذشته ئی ز اثیر
منتی کز توست بر من، آنکه قدر اهل فضل نیک بشناسی و دانی کاین چنین مردم کم است
سود کردار چه مایه اندک داشت بر همه اهل فضل سربفراشت
صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را / #اندر او اهلیت صاحبقرانی بود و هست.
منم امام همه اهل فضل و شخص مرا ز علم و دانش هم طیلسان و هم سلبست
دگر احمد بحیدر راز گویم ز اهل فضل کی اسرار جویم
حبیب یغمایی در سال ۱۲۸۰ خورشیدی در شهرک خور، مرکز ناحیهٔ جندق و بیابانک زاده شد. پدرش حاج میرزا اسدالله منتخب‌السادات خوری بود. از طرف مادر تبار او به یغمای جندقی می‌پیوست. منتخب‌السادات در سال ۱۳۶۳ درگذشت. دوران کودکی حبیب در خور به سر آمد. در مکتب‌خانه‌ها نزد ملایان محلی نخست قرآن را آموخت و سپس به کسب دانش‌های مقدماتی روی آورد. از کودکی طبع موزون او بر همگان آشکار شد و برخی خواسته‌های خود را به زبان شعر بیان می‌کرد. دوستان و معاشران حبیب به رغم زندگی در روستایی خرد و کم‌جمعیت همه اهل فضل و ادیب و شاعر بودند.
جهان دانشی زان بازداری به اهل فضل و ارباب هنر گوش
سامانیان پایتخت را به بلخ و بخارا منتقل کردند ولی در دوران فرمانروائی سلجوقیان شهر مرو که در مجاورت یورت آن‌ها بوده مرکز امپراتوری بزرگ سلجوقیها گردید. در عهد سلطان سنجر مرو پایتخت خراسان بود و از معتبرترین شهرهای ایران. آبادی و اعتبار مردم آن تا آنجا بود که زمین‌داران و دهقانان آن در توانگری با امرا و ملوک اطراف دم همسری می‌زدند و مانند جرجانیهٔ خوارزم اهل فضل در آنجا گرد می‌آمدند و در مدارس و کتابخانه‌های آنجا روزها را به فراگیری دانش می‌گذراندند. این شهر در ۵۵۰ ه‍. ق. ده کتابخانهٔ بزرگ عمومی داشت که یکی از آن‌ها دوازده هزار جلد کتاب داشت. مردم مرو ایرانی و زبانشان فارسی بوده‌است.