اهل شناخت. [ اَ ل ِ ش ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اهل خبرت. آگاه. کاردان : نه هر سخن که بداند بگوید اهل شناخت بسر شاه سر خویشتن نباید باخت.( گلستان ).
معنی کلمه اهل شناخت در فرهنگ فارسی
اهل خبرت . آگاه
جملاتی از کاربرد کلمه اهل شناخت
در اینان نبندد دل، اهل شناخت که پیوسته با هم نخواهند ساخت
ازینم چه گویند اهل شناخت که نقش رخش دید و جان را بباخت