اهل سواد

معنی کلمه اهل سواد در لغت نامه دهخدا

اهل سواد. [ اَ ل ِ س َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روستائیها.بادیه نشینان. و رجوع به المعرب جوالیقی ص 335 شود.

معنی کلمه اهل سواد در فرهنگ فارسی

روستائیها . بادیه نشینان

جملاتی از کاربرد کلمه اهل سواد

پدرش میرزا محمدکاظم صبوری، ملک‌الشعرا آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدین شاه بود؛ مقامی که پس از درگذشت پدر، به فرمان مظفرالدین شاه، به بهار رسید. خاندان پدری بهار خود را از نسل میرزا احمد کاشانی (درگذشتهٔ ۱۲۲۹)، قصیده‌سرای سرشناس عهد فتحعلی‌شاه می‌دانند و به همین جهت پدر بهار تخلص صبوری را برگزیده‌بود. مادرش اهل گرجستان (از یک خانوادهٔ گرجی، که در دورهٔ عباس میرزا به ایران آمده بودند) بود و مانند پدر اهل سواد، شعر و دانش بود. می‌گوید که پدرش ترجمه‌های الکساندر دوما را که تازه منتشر شده‌بود به خانه می‌آورد و با صدای بلند برای افراد خانواده می‌خواند و چون خسته می‌شد، مادرش خواندن را ادامه می‌داد.
و در كافى به سند خود از عباد بن صهيب روايت كرده كه گفت . از امام صادق (عليهالسلام ) شنيدم مى فرمود: نظر كردن به سراهل تهامه ، واعراب باديه و همچنين اهل سواد و علوج (كفار) عيبى ندارد، چون اگر ايشان رانهى كنى منتهى نمى شوند.