اهل باطن

معنی کلمه اهل باطن در لغت نامه دهخدا

اهل باطن. [ اَ ل ِ طِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صاحب دل. ( آنندراج ). مقابل اهل ظاهر و صورت. آنانکه بتأویل قرآن استناد کنند. اهل تأویل. و رجوع به جامعالحکمتین ص 297 و فهرست آن شود.

معنی کلمه اهل باطن در فرهنگ فارسی

صاحب دل

جملاتی از کاربرد کلمه اهل باطن

عاشق اندر ظاهر و باطن نبیند غیر دوست پیش اهل باطن این معنی که گفتم ظاهر است
بود بر اهل ظاهر شرع میزان دگر بر اهل باطن عقل فطان
خلق با این خلاف بماندند و آن‌چه بهتر بایست وی از میانه ببرد. اما آن‌چه گفت: «دیدمش»، عبارت از چشم سِرّ کرد و آن‌چه گفت: «ندیدم»، بیان از چشم سَر. یکی از این دو، اهل باطن بودند و یکی اهل ظاهر. سخن با هر یک براندازهٔ روزگار وی گفت. پس چون سرّ دید اگر واسطه چشم نباشد چه زیان؟
سریست میان اهل باطن کز عینِ عیان ما نهان شد
او را از عارفان و اهل باطن دانسته‌اند و گفته شده که توانایی دیدن حقیقت باطن افراد (در اصطلاح شیعی: چشم برزخی) را داشته‌است. قبر او در ابن‌بابویه تهران است.
نماز شام دلیل است بر ثانی و وقت نماز او آنست که آفتاب از مشرق بر آمده است و بمغرب فرو شود همی نمود ناطق که نور توحید از اول بدرخشید و اندر ثانی فرو شد از بهر آنکه مشرق نور خدای اولست و مغرب نور خدای ثانی است و نور آفتاب بر توحید خدای دلیل است و نماز با مداد دلیل است بر اول و نماز شام دلیل است بر ثانی و نماز بامداد دو رکعت فریضه است دلیل است بر کلیمه کن و عقل و نماز شام سه رکعت فریضه است دلیل است بر ثانی و عقل و وحدت باری و این دو نماز که پنج رکعت است دلیل است بر آنکه پنج حد جسمانی را از ایشان تایید است چون ناطق و اساس و امام و حجت و قائم قیامت علیه السلام و این دو نماز در کناره شب و روزند یعنی نهایت و غایت اهل ظاهرکه آن دلیل روز است و اهل باطن که آن دلیل شب است این دو اصل اند.