اهطاع

معنی کلمه اهطاع در لغت نامه دهخدا

اهطاع. [ اِ ]( ع مص ) گردن راست دراز کردن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). راست دراز کردن گردن. ( ناظم الاطباء ). || سر فرودآوردن. || تیز دویدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بشتافتن. ( المصادر زوزنی ). شتافتن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ).

جملاتی از کاربرد کلمه اهطاع

در اين جمله طمع به داخل شدن در بهشت را به يك يك كفار نسبت داده ، نه به جماعت آنان ،و نفرموده : (ايطمعون ان يدخلوا - آيا طمع دارند كهداخل شوند؟) ولى مساءله اهطاع را به همه نسبت داد و فرمود: (مهطعين )، و اين بدانجهت بوده كه طمع در سعادت و رستگارى وقتى نافع است كه دردل فرد طمع كار پيدا شود و او را وادار كند به ايمان وعمل صالح ، نه طمع قائم به ج : 20 ص : 30