انگیش

معنی کلمه انگیش در لغت نامه دهخدا

انگیش. [ ] ( اِ ) ظاهراً به معنی انگشت است. ( یادداشت مؤلف ) :
گر ز حسد قاصدی [حاسدی ؟] به وهم بخواهد
تا بنهد بر کمال تو سر انگیش
محو شود در جهان چون نقش مخیل
هرچه تصور کند خیال بداندیش.سیف اسفرنگی ( از یادداشت مؤلف ).

جملاتی از کاربرد کلمه انگیش

منشأ داستان‌های برخی از سنت‌های جشن‌های نقاب‌پوشان کوبا، مواجهه سازنده ماسک با یک انگیش در جنگل را شرح می‌دهد.
منشأ داستان‌های برخی از سنت‌های جشن‌های نقاب‌پوشان کوبا، مواجهه سازنده ماسک با یک انگیش در جنگل را شرح می‌دهد. سازنده پس از دوره‌ای از دور شدن، به خانه برمی‌گردد تا چیزی شبیه انگیش بتراشد. در حالی که انگیش به ندرت توسط مجسمه‌های نمادین نشان داده می شود، تصور می‌شود که آن‌ها در جشن به صورت افراد ظاهر می‌شوند و آن افراد در عوض از این ارواح طبیعت قدرت می‌گیرند.
هر انگیش نام دارد و از انگیش دیگر، مجزاست؛ مردمان کوبا هر انگیش را با خلق‌وخوی خاص خودش به‌دست می‌آورند و دوست‌داشتن یا نداشتن هرکدام متوجه خصلت فرار اوست. هر انگیش شخصیت ویژه خود را دارد.
در حالی که انگیش به ندرت توسط مجسمه‌های نمادین نشان داده می شود، تصور می‌شود که آن‌ها در جشن به صورت افراد ظاهر می‌شوند و آن افراد در عوض از این ارواح طبیعت قدرت می‌گیرند.