انگریز

معنی کلمه انگریز در لغت نامه دهخدا

انگریز. [ اَ ] ( اِ ) رستنیی باشد و گل آن مانند گل خسک زرد می شود و اطراف آن خار دارد و آن را بعربی قرطم بری خوانند و به یونانی طریغان گویند. ( از برهان قاطع ) ( هفت قلزم ) ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || نوعی از مردم فرنگ هم هست. ( برهان قاطع ). مراد انگلیس است و انگریز از زبان پرتغالی در هندوستان معمول شده و از آنجا بدیگر ممالک اسلامی رسیده است. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).

معنی کلمه انگریز در فرهنگ عمید

گیاهی پرخار و دارای گل های زرد.
انگلیس. &delta، تلفظ دیگر از نام انگلیس که در هندوستان از زبان پرتغالی گرفته شده و بعد در بعضی کشورهای اسلامی هم متداول شده.

جملاتی از کاربرد کلمه انگریز

خلاص که لهٔ انگریز نه وو، شو د اورسانو گور
دیشب اقبال الدوله با دو انگریز و سه شاهزاده در کوی آزاده راستان مهمان بودند، و رهی به خواهش خود و فرمایش خداوند خوان و خانه، ایشان را میزبان، نه شما را سرافرازی من دسترس شد، نه مرا دریافت دیدار شما و پرداز پیمان والی گام زدای بویه و هوس گشت. چنان پنداشتم تو تنها رفتی و در بزم بهشت سورش داد خرام و رامش دادی. گرفتاری های رهی را به زبانی خوش و سرودی نغز لابه راندی و پوزش نهادی. امروز به اندیشه آنکه اگر نیز پیمان شما در پای رفت و جان مهر پروردت دریافت این نای و نوش را با ما خواست.
گه فریب روس خورده گه فریب انگریز تاگذشت آن فرصت عالی به کجدار و مریز