انچه

معنی کلمه انچه در لغت نامه دهخدا

( آنچه ) آنچه. [ چ ِ ] ( ضمیر + حرف ربط ) آن چیز که. هر چیز که. هرچه. هرچه را که. تمام چیزها که. آن چیز را که. هر چیز که از :
رو بخور و هم بده که گشت پشیمان
هرکه نخورد و نداد از آنچه بیلفخت.رودکی.جدا کرد گاو و خر و گوسفند
بورز آورید آنچه بد سودمند.فردوسی.بدیشان بگفت آنچه بایست گفت
همان نیز با مریم اندر نهفت.فردوسی.بگنج اندرون آنچه بد نامدار
گزیدند زربفت چینی هزار.فردوسی.ورا سام یل گفت برگرد و رو
بگو آنچه دیدی بمهراب گَو.فردوسی.بدو گفت رو آنچه داری بیار
خورش نیز با بَرْسَم آید بکار.فردوسی.بگفت آنچه بشنید از آن مهتران
بدان نامداران و گندآوران.فردوسی.ز شطرنج بازی و از رنج رای
بگفت آنچه آمد همه رهنمای.فردوسی.همی تاخت تا پیش خاقان رسید
یکایک بگفت آنچه دید و شنید.فردوسی.آنچه بودم بخانه خم و کنور
وآنچه از گونه گون قماش و خنور.طیان.آنچه خواهی که نَدْرَویش مکار
وآنچه خواهی که نشنویش مگوی.ناصرخسرو.شنیدم آنچه بیان کردی لیکن بعقل خود رجوع کن. ( کلیله و دمنه ). شاخ رَز...بر آنچه نزدیکتر باشد درآویزد. ( کلیله و دمنه ). آنچه در دهن داشت بباد داد. ( کلیله و دمنه ). و اجتهاد تو در کارها و رأی آنچه در امکان آید علماء و اشراف مملکت را نیز معلوم گردد. ( کلیله و دمنه ).
روی تو دارد ز حسن آنچه پری آن نداشت
حسن تو دارد ز ملک آن که سلیمان نداشت.خاقانی.آنچه آبست است شب جز آن نزاد
حیله ها و مکرها باد است باد.مولوی.آنچه گندم کاشتندش آنچه جو
چشم او آنجاست روز و شب گرو.مولوی.آنچه آن خر دید از رنج و عذاب
مرغ خاکی بیند اندر سیل آب.مولوی.آتش سوزان نکند با سپند
آنچه کند دود دل مستمند.سعدی.آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری.؟

معنی کلمه انچه در فرهنگ عمید

( آنچه ) آن چیز، آن چیز که، هرچه، هرچه که، هرچیز که.

معنی کلمه انچه در فرهنگ فارسی

( آنچه ) ( اسم ) آن چیز که هر چیز که هر چه که هم. چیزها که .
(اسم اشاره آن چیز، آن چیزکه، هرچه، هرچیزکه

جملاتی از کاربرد کلمه انچه

ز انچه دارد همیشه دلشاد است از بد و نیک عالم آزاد است
شگفتا كه روحانيون در سرشت و سرنوشت اين آئين نيز دخالت داشته اند. به نظر مىرسد كه ((دين هندو)) محصول رقابت و ستيز روحانيت دين جين و بودا و... مى باشد: ((درقرن ششم ق .م . در مقابل قدرت برهمنان ، دو دين مخالف (جين و بودا) قرار گرفت . بهاين دليل روحانيون لازم دانستند عقايد عمومى دين را با انچه كه رياست دارند، نزديكسازند. در اثر چنين تحولاتى ، دين هندو كم و بيش رسميت يافت ...))(228)
چه گمان مى كنى به توبيخى هزار ساله يا چندين برابر از عذاب جهنم كه هزارسال درد والم دهد و گزيدن عقارب و حيات كهچهل سال رنجش باقى ماند و چه نسبت باشد بلندتر قصرى را در دنيا با پست ترنشيمنى در بهشت ، و كدام مناسبت است لباس مندرس يا فاخر دنيا را به حرير رفيق ياسطبر فردوس برين و انچه در او است از نعيم مقيم ؟
وعده دین است و ز دین من اگر ز انچه کند ذمت همت خود شاه بری می‌شاید
و دلیل بر بی نهایتی مکان (این) آوردند که گفتند: متمکن بی مکان روا نباشد و روا باشد که مکان باشد و متمکن نباشد. و گفتند که مکان جز به متمکن بریده نشود و هر متمکنی به ذات متناهی است و اندر مکان است، پس واجب آمد که مر مکان را نهایتی نباشد. (و گفتند که انچه بیرون از این دو عالم است از دو بیرون نیست: یا جسم است یا نه جسم است. اگر جسم است، اندر مکان است و باز بیرون از آن جسم یا مکان است یا نه مکان است. اگر نه مکان است، پس جسم است و متناهی است و اگر نه جسم است، پس مکان است. پس درست شد که) گفتند که مکان بی نهایت است. (و اگر کسی گوید: مر آن مکان مطلق را نهایت است،) دعوی کرده باشد که نهایت او به جسم است، و چو هر جسمی متناهی است، تا نهایت هر جسمی را مکان (باشد و هر جسمی نیز اندر) مکان باشد. پس گفتندکه به هر روی مر مکان را نهایت نیست و هر آنچه مر او را نهایت نباشد قدیم باشد، پس (مکان قدیم است.) و گفتند که مر هر متمکنی را جزوهای او اندر مکان جزوی است و کل او اندر مکان کلی گردنده است. و مکان (جزوی مر عظم جسم را) گفتند که جزوهای او اندر آن است و مکان کلی جسم مر سطح اندرونی آن جسم را گفتند که بر گرد سطح بیرونی جسمی دیگر اندر آمده باشد، چو سطح اندرونی که هوای بسیط به گرد سیبی اندر آید چو مر او ر ا اندر هوا بدارند. و گفتند که روا باشد که چیزی از چیزی (دیگر) دور شود یا نزدیک شود و لیکن دوری هرگز نزدیک نشود و نزدیکی هرگز دور نوشد، یعنی که چو دو شخص از یکدیگر به ده ارش دور باشند، دوری به میان ایشان ده ارش باشد و روا باشد که آن دو شخص به یکدیگر نزدیک شوند تا میان ایشان هیچ مسافتی نماند، و لیکن آن دو مکان که آن دو شخص اندر او بودند بر سر ده ارش، هرگز به هم فراز نیاید و چو آن شخص ها از جای های خویش غایب شوند، هوا یا جسمی دیگر به جای ایشان بایستد و هرگز آن یک مسافت به میان آن دو مکان نه بیشتر از آن شود که هست و نه کمتر از آن. و گفتند که اندر شیشه و خم و جز آن مکان است. نبینی که گاهی اندر او هواست و گاهی آب و گاهی روغن و جز آن؟ و اگر اندر او مکان نبودی، این چیزها به تعاقب اندر او جای نگرفتندی.
۲. تفاوت، تنها در قابلیت ماشین تورینگ برای دخالت در مقدار محدودی اطلاعات نهفته است؛ بنابراین، ماشین تورینگ می‌تواند در مدت زمان محدودی، در اطلاعات دخالت داشته باشد هر چند که ماشین تورینگ فاقد حافظه به عنوان انچه امروز شناخته می شود بود.
آنچه‌ گستردی نیارد در نوشتن آسمان و انچه بفکندی نیارد برگرفتن روزگار
اره با آهن دلی با نخل بارآور نکرد انچه با عزلت گزینان می کند سین سلام
شعور لازم‌ هستی است و انچه ‌گویی هست همی به حکم خرد زان شعور ناچارست
بر اساس انچه که تاکنون مشخص شده است این تراشه با رویکرد تونل زنی کوانتومی و تمرکز بر شاخص حرکت الکترون ها کار میکند.
چون توان دانست کاندر سر نداری کرم سیب انچه داری متصل در سر ز کبر و فخر و عار
مستعارست آنچه بخشید آسمان از مال و جاه و انچه زین دو چیز بخشی تو نباشی مستعار
و انچه از آن روی طمع تافتیم پیش فرستاده کنون یافتیم
به حضرت صادق - عليه السلام - عرض شد كه به كدام چيز مومن را مى توان شناخت كهاو مومن است ؟ فرمود: بالتسليم لله و الرضا فيما ورد عليه من سرور او سخط(232) به تسليم مر مرا خداى را و رضاى در انچه از شادمانى و ناگوارىبر او وارد آيد.
و از اوست كه پيغمبر خداى - صلى الله عليه و آله - را هر وقت مصيبتى مى نمود، بر مىخاست و وضو مى گرفت و دو ركعت نماز به جاى مى آورد و مى گفت اللهم قدفعلت ما امرتنا فانجزلنا ما وعدتنا : خداوندا به جاى آوردم آنچه را امرنمودى ما را و وفا كن براى ما انچه را وعده فرمودى ما را.
سپر غم زغم خود بر سر نهاد به دهر انچه غم بود بر سر نهاد