انفاز

معنی کلمه انفاز در لغت نامه دهخدا

انفاز. [ اِ ] ( ع مص ) تیر بر ناخن گردانیدن تاکجی از راستی معلوم گردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). تیر بر ناخن بگردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || برجهانیدن کودک را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

معنی کلمه انفاز در فرهنگ فارسی

تیر بر ناخن گردانیدن تا کجی از راستی معلوم گردد . یا بر جهانیدن کودک را .

جملاتی از کاربرد کلمه انفاز

«آیا معنی رشوه‌خواری جز این است؟ و آیا بعد از اینکه روزنامه‌چی به این سم مهلک مسموم شد، دیگر در کلامش در نظر ملت وزنی می‌ماند و آیا کسی دیگر به حرف‌های روزنامه گوش می‌دهد… پولیتیک حضرت والا نگرفت. یعنی اگر جسارت نباشد جناب… هم که در مجلس طرفدار شما بودند، بور شد و پل حضرت والا هم سرآب است… قالیچة مرحمتی یک صدتومانی به صوراسرافیل با قبوض مرسوله انفاز کرمان شد. بعد از این هم طرف خودتان را بشناسید و بی‌گدار به آب نزنید. نه صوراسرافیل رشوه می‌گیرد و نه آه دل شهدای تازه و نان ذرت و خون گوسفند خوردهای کرمان زمین می‌ماند. امضا، رئیس انجمن لات و لوت‌ها».