انصب

معنی کلمه انصب در لغت نامه دهخدا

انصب. [ اَ ص َ ] ( ع ص ) گوسپند راست سرون و خر افراشته گوش. ( مهذب الاسماء ): تیس انصب ؛ تکه ایستاده شاخ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). راست سرو. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ).

جملاتی از کاربرد کلمه انصب

و از انس است كه گفته است پيغمبر خداى - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود: قال الله عزوجل اذا وجهت الى عبد من عبيدى مصيبه فى بدنه او ماله او ولده ثماستقبل ذلك بصبر جميل استحييت منه يوم القيامه ان انصب له ميزانا و انشر له ديوانا(135) : خداى فرمود: چون متوجه كنم به بنده اى از بندگان خود مصيبتىرا در بدن يا اموال يا فرزندانش و پذيرايى كنند آن را به شكيبايى نيكو شرم مى دارماز او در روز رستخيز كه براى او ميزانى بر افرازم يا ديوانى باز نمايم .