اندک مایه

معنی کلمه اندک مایه در لغت نامه دهخدا

اندک مایه. [ اَ دَ ی َ / ی ِ ]( ص مرکب ) کم مایه. کم بضاعت. || نادان. بی سواد. || ( ق مرکب ) اندکی. کمی. ( فرهنگ فارسی معین ). اندک. کم : چون شنید که امیر سبکتگین سوی هرات رفت و با امیر محمود اندک مایه مردم است طمع افتادش [ بوعلی سیمجور ] که باز نشابور بگیرد.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 202 ). حسنک پیدا آمد بی بند، جبه ای داشت حبری رنگ... موی سر مالیده زیر دستار پوشیده کرده ، اندک مایه پیدا می بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 180 ). پس از وزارت خواجه احمد عبدالصمد اندک مایه روزگار بزیست و گذشته شد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 335 ). یکی آنکه با این قوم صحبت و ممالحت بوده است اندک مایه از آن بازنمایم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 245 ).
انوشروان جواب داد کی بسیار هیزم را اندک مایه آتش تمام بود. ( فارسنامه ابن البلخی ص 95 ). اما در این کتاب اندک مایه ای ازاصول آن گفته آید. ( فارسنامه ابن البلخی ص 88 ). هرمزرا بگرفت بعد ما که اندک مایه روزگار پادشاهی کرده بود. ( فارسنامه ابن البلخی ص 83 ). چهارم ( از شمشیرهای مشطب یمانی ) آنکه ساده باشد و اندک مایه اثرجو ( یعنی شطبه ) دارد. ( نوروزنامه ). هرچند برزیگان را که بیافت بفرمود کشتن و تخم ایشان اندک مایه بود. ( مجمل التواریخ والقصص ).
الا تا نشنوی مدح سخنگوی
که اندک مایه نفعی از تو دارد
که گر روزی مرادش برنیاری
دوصد چندان عیوبت برشمارد.سعدی.گر مرا عشقت بسختی کشت مهلت اینقدر
کاش اندک مایه نرمی در خطابت دیدمی.سعدی.

معنی کلمه اندک مایه در فرهنگ عمید

۱. اندک، کم.
۲. کم مایه، کم بضاعت.
۳. اندکی، کمی.

معنی کلمه اندک مایه در فرهنگ فارسی

۱ -( صفت ) کم مایه کم بضاعت . ۲ - نادان بی سواد . ۳ - اندکی کمی : (یک چشم اندک مایه شکسته داشتی . )

جملاتی از کاربرد کلمه اندک مایه

نو مریدی داشت اندک مایه زر کرد زر پنهان ز شیخ خود مگر
آنگاه سلطان از تبریز به سوی شهرری رفت تا زفاف به دار الملک باشد. اندک مایه رنج بر وی مستولی شد، به قصران بیرونی، به در ری به دیه (روستا) طجرشت (تجریش) از جهت خنکی هوا نزول فرمود، چه حرارت هوا به‌غایت بود (به سال ۴۵۵ ق).
و کودک که به شهوت جاه نرسیده باشد بدین ایمان ندارد و اگر خواهی که وی را لذت ریاست معلوم کنی نتوانی کرد. عارف در دست تو و نابینایی تو هم چنان است که تو در دست کودک، ولکن اگر اندک مایه عقل داری و تامل کنی این پوشیده نماند.
نکردی جانب مسکین نزاری به اندک مایه بیش و کم رعایت
سر اندر پایت افکندم گرفتی خرده‌ای بر من منه آئین بیزاری که اندک مایه آزارست
هر که اندک مایه چیزی بازیافت راه با سر رشته این راز یافت
الا تا نشنوی مدح سخنگوی که اندک مایه نفعی از تو دارد
ز یک مشت استخوان سگ می کند پهلوی خود فربه به اندک مایه ای نفس دنی را شادمان بینی
ور هم اندک مایه چین هست در زلف نگار هست آن از بهر جهانداروی دلهای حزین
طریق سیم آن که چون این قوم نیابد که با ایشان صحبت کند که در این روزگار کمتر مانده اند، حال ایشان بشنود و کتب ایشان برخواند و ما بدین سبب بعضی از احوال انبیا و اولیا در خوف کایت کنیم تا هرکه اندک مایه خرد دارد بداند که ایشان عاقل ترین و عارف ترین خلق بودند و چنان ترسیدند، دیگران را اولی تر بود که بترسند.
طبیبان عاجز و مضطر فرو ماندند از این علّت بلی دردِ فراوان هست اندک مایه درمان کو