اندوهان
معنی کلمه اندوهان در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه اندوهان
ایا ز تیغ تو بدخواه جفت اندوهان چنانکه از کف تو یار لهو نیکو خواه
بر آن دیدار خرسندی نبودش فزونی جست اندوهان نمودش
ز سعی و حشمتت بادا به شادی و به اندوهان ولی بر گاه چون رستم عدو در چاه چون بیژن
وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ روز قیامت مؤمن از پس شادی و امن و راحت که بیند، بودن خویش در دنیا و در برزخ چنان فراموش کند که پندارد که یک ساعت بیش نبودست و کافر از اندوه و بیم و نومیدی که باو رسد و بیند چنان داند که در دنیا و برزخ یک ساعت بیش نبودست مؤمن در شادی همه اندوهان فراموش کند و کافر در غم همه شادیها فراموش کند.
سرکشی کردند و زمانه به اندوهان و سختیها دچارشان ساخت
ای زن از کجا رفتهای و کجا قصد داری. گفتا اقبلت من عند اقوام تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً الی رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ. از نزدیک قومی بیامدم بیداران بنزدیک قومی روم هشیاران. ایشان را بصفت و سیرت معروف کردند نه بنام و نسبت. هر که او شرفی و کرامتی در جهان یافت از صفت و سیرت یافت نه از نام و نسبت، چه شرف دارد آن نسبت که فردا بریده گردد؟ و الحق جل جلاله یقول: فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ کدام کرامت است بزرگوارتر از این کرامت که رب العزة میفرماید: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ. آن گه صفت آن قوم، بیداری نهاد و بیخوابی که صفت مشتاقان است و آئین عاشقان، گفت چون شب درآید و آفتاب نهان شود دلهای ایشان معدن اندوهان شود، گهی نوحه کنند بزاری، گهی بنالند از خواری، گهی روزنامه عشق باز کنند و سوره شوق آغاز کنند، فریاد درگیرند و سوز بزاری دوست را یاد کنند.
بار اندوهان من گردون کجا داند کشید خاصه چون فریادم از بیداد بر گردون شود