معنی کلمه اندر شکستن در لغت نامه دهخدا اندرشکستن. [ اَ دَ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) آماده کردن. حاضر ساختن. مهیا کردن : بنوی یکی دفتر اندرشکست. ( شاهنامه از فرهنگ فارسی معین ).
معنی کلمه اندر شکستن در فرهنگ فارسی ( مصدر ) آماده کردن حاضر ساختن مهیا کردن : بنوی یکی دفتر اندر شکست . (شاهنامه )
جملاتی از کاربرد کلمه اندر شکستن از چیست ترشرویی؟ بهر چه تلخ گویی؟ اندر شکستن عهد تا کی بهانه جویی دل و رنگ رخش هر دو شکسته بهم اندر شکستن عهد بسته کمان اندر شکستن دادش آواز چو بشکستی ز دست خود مینداز