اندررسیدن. [ اَ دَرْ، رَ / رِ دَ ] ( مص مرکب ) رسیدن. وارد شدن. ( فرهنگ فارسی معین ). دررسیدن : از اتفاق نادر سرهنگ علی عبداﷲ و ابوالنجم ایاز... از غزنین اندررسیدند. ( تاریخ بیهقی ). چون ز چاهی می کنی هر روز خاک عاقبت اندررسی در آب پاک.مولوی.|| در اصطلاح منطق تصور، در برابر تصدیق : دانستن دوگونه بود یکی اندر رسیدن کی بتازی آنرا تصور خوانند. ( دانشنامه علایی ص 3 ). و رجوع به رسیدن شود.
معنی کلمه اندر رسیدن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) رسیدن وارد شدن .
جملاتی از کاربرد کلمه اندر رسیدن
اگر کسی گوید که عقل را از حرکت از بهر آنست تا مبداع خویش را سبحانه اندر یابد و حاجتمند است سوی اندر رسیدن مبدع حق و محیط بر جلال او ، و چون پیدا شود که او حاجتمند است پیدا شد که او متحرک است .