معنی کلمه انداب در لغت نامه دهخدا
انداب. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ نَدْبة. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نشانهای جراحت که بر پوست باقی باشند. ( آنندراج ). ج ِ نَدْب ، و نَدْب ، ج ِ نَدْبة است. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به نَدْبة شود.
انداب. [ اِ ] ( ع مص ) سخت گنده شدن نشان زخم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). سخت شدن نَدْبة ( نشان زخم که بر پوست باقی ماند ). ( از اقرب الموارد ). || اثر کردن زخم و جراحت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). اثرگذاشتن زخم در کسی. ( از اقرب الموارد ). || خود را در خطر افکندن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). خویشتن در کاری خطرناک افکندن. ( تاج المصادر بیهقی ). یقال : اندب نفسه و بها؛ اذا خاطر بها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
انداب. [ اَ ] ( اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان اهر با 517 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).