انح

معنی کلمه انح در لغت نامه دهخدا

( آنح ) آنح. [ ن ِ ] ( ع ص ) دم برآرنده از تاسه و جز آن. بسختی نفس کشنده. || آنکه تَنحنح کند. آنکه سینه روشن کند. || مجازاً، بخیل ، یعنی آنکس که چون چیزی از او خواهند تنحنح آرد از بخل. ج ، اُنَّح.
انح. [ اَ ] ( ع مص ) انح انحاً و انوحاً و انیحاً ( از باب ضرب )، دم برآوردن از مرض تاسه و دمه و جز آن. ( از آنندراج ). رخیدن و دم برآوردن از مرض تاسه و دمه و جز آن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). بتندی و شدت نفس کشیدن از سنگینیی که بسبب بیماری یادمه حاصل آید. ( از اقرب الموارد ). || نالیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی چ بینش ص 212 ). بانک کردن. ( از مصادر زوزنی از یادداشت مؤلف ).
انح. [ اُن ْ ن َ ] ( ع ص ) مرد بخیل که چون چیزی از او خواهند تنحنح کند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). اَنِح. اَنوح. ( از اقرب الموارد ). || ج ِ آنح. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به آنح شود.
انح. [ اَ ن ِ ] ( ع ص ) اُنَّح. ( از اقرب الموارد ).
انح. [ اُن ْ ن َ ] ( اِخ ) دهی است در یمامه. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه انح

نخست اينكه : در ميان آنها جمعى دانشمند بودند كه به اندازه دانشمندان دنياپرست يهود دركتمان حقيقت كوشش نداشتند (ذلك بان منهم قسيسين ) و نيز در ميان آنها جمعىتاريك دنيا بودند كه درست در نقطه مقابل حريصان يهود گام برمى داشتند، هر چندگرفتار انح رافاتى بودند ولى باز در سطحى بالاتر از يهود قرار داشتند (ورهبانا).