انتما

معنی کلمه انتما در لغت نامه دهخدا

انتما. [ اَ ت ُ ] ( ع ضمیر ) تثنیه ضمیر مخاطب یعنی شما دوتا. ( ناظم الاطباء ). شما دو مذکر و دو مؤنث. ( ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). شما دو تن. شما.
انتما. [ اِ ت ِ ] ( ع اِمص ) وابستگی. ( فرهنگ فارسی معین ). انتساب :
تأیید را برایت و رای تو انتما
و اقبال را بنامه و نام تو انتساب.رشید وطواط.پسری ماند در اسنکدریه که کس برو دست نیافت و او را نشناخت و اکنون انتما و انتساب سرور ملاحده بدوست. ( جهانگشای جوینی ). هرکس که اعتزا نه بولای او داشت و انتما نه بحبل هوای او مترقب جواذب حوادث زمانه بود. ( جهانگشای جوینی ).
- سعادت انتما ؛ منسوب به سعادت. مسعود: بر ضمیر صواب نمای صاحبقران سعادت انتما خطور نمود. ( حبیب السیر ).
- ظفر انتما ؛ منسوب به ظفر. مظفر: سعید [ ابن عثمان بن عفان ] بعد از فیصل مهم بخارا لوای ظفر انتما بصوب سمرقند برافراخت. ( حبیب السیر ج 1 ص 239 ).

معنی کلمه انتما در فرهنگ عمید

۱. به کسی نسبت یافتن، منتسب شدن به کسی.
۲. منسوب شدن.
۳. افزون شدن.

معنی کلمه انتما در فرهنگ فارسی

۱ - (مصدر ) نسبت دادن بکسی باز بستن . ۲- (مصدر ) منسوب شدن . ۳ - (اسم ) وابستگی.
وابستگی ٠ انتساب

معنی کلمه انتما در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَنتُمَا: شما دو نفر
تکرار در قرآن: ۱(بار)

جملاتی از کاربرد کلمه انتما

قال سنشد عضدك باخيك و نجعل لكما سلطانا فلا يصلون اليكما باياتنا انتما و مناتبعكما الغالبون
شخص مرا شد به گه انتما نامیه معزول ز شغل نما
و ليكن اين معنا با اطمينانى كه او به خدا و وثوقى كه به امر او داشت منافات دارد، چراكه خداى تعالى قبل از اين به او فرموده بود: (باياتنا انتما و من اتبعكما الغالبون).
همیشه از پی آن با نوا بود کارش که کرده است بدرگاهش انتما پرده
ای سعادت را بصدرت انتما وی سیادت را بقدرت اتصال
بقول حاسد و مفسد ندار خوارو خجل مرا که جز بجناب تو انتما نبود
«قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» انتما عدوّ ابلیس و هو عدو کما و عدو ذریتکما. «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ» یعنی: یأتکم، «مِنِّی هُدیً» ای کتاب و رسول.
بجز بخدمت تو بنده انتما نکند هرآنکجا که پژوهش کنند زاصل و نژاد
باد شمال کرده به لطف تو انتما اوج سپهر کرده به قدر تو انتساب