امیر نشان

معنی کلمه امیر نشان در لغت نامه دهخدا

امیرنشان. [ اَ ن ِ ] ( نف مرکب ) آنکه امیر یا پادشاه بتخت می نشاند: بآوردن محمد [ابن محمود غزنوی ] برادرش مرا چه کار بود یله می بایست کردمی... امروز همگان از میان بجستند... و مرا علی امیرنشان نام کردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 49 ).

معنی کلمه امیر نشان در فرهنگ فارسی

آنکه امیر یا پادشاه بتخت می نشاند

جملاتی از کاربرد کلمه امیر نشان

زبانت داد و دل و گوش و چشم همچو امیر نشان عدل خدای، ای پسر، در این نعم است
انگلیسیها بی‌درنگ، پس از فرونشاندن آتش انتقام و اعادۀ حیثیت، افغانستان را تخلیه کردند و بهترین راه برای فرونشاندن آشوب فراگیر این کشور را در حکومت دوست‌محمد خان تشخیص دادند. فرماندار کل هند اعلام کرد که همۀ افغانهای مقیم هند می‌توانند به کشورشان بازگردند. امیر نخست هیچ اشتیاقی برای رفتن نشان نداد و پسرش محمداکبر خان بریچ هنوز بر‌ضد انگلیسیها فعالیت می‌کرد. اما انگلیسیها در هند چنان به امیر نشان دادند که می‌خواهند در ازای دوستی و وفاداری امیر، او را باز به حکومت بازگردانند؛ امیر فریب خورد و به پسرش امر کرد دست از مقاومت بردارد. محمداکبر خان بریچ از حقیقت آگاه بود، اما ناگزیر اطاعت کرد[۵۶]