امش

معنی کلمه امش در لغت نامه دهخدا

امش. [ اَ م َ ش ش ] ( ع ص ) شتری که چشم آن سپیدی برآورده باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، مُش . ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه امش در فرهنگ فارسی

شتری که چشم آن سپیدی بر آورده باشد

جملاتی از کاربرد کلمه امش

آنک گشادی نمود نفس تو را تنگیست گفت خدا نفس را بسته امش فی کبد
در خلوت خاص خود بپرورده امش زنهار که از عوام پنهانش دار
او گفته‌است اقتصاددانان محبوبش فریدریش هایک و فردریک باستیا هستند. امش متأهل است و سه فرزند دارد. او عضو کلیسای ارتدکس انطاکیه است.