امساک کردن

معنی کلمه امساک کردن در لغت نامه دهخدا

امساک کردن. [ اِ ک َ دَ] ( مص مرکب ) بخل کردن و قصور کردن و خود را باز داشتن از چیزی. ( ناظم الاطباء ). دریغ داشتن :
تو از فشاندن تخم امید دست مدار
که در کرم نکند ابر نوبهار امساک.صائب ( از آنندراج ).سرچه باشد که من از تیغ تو امساک کنم
ترسم آنرا گره خاطر فتراک کنم.میرزا حسن واهب ( از آنندراج ).

معنی کلمه امساک کردن در فرهنگ فارسی

بخل کردن و قصور کردن و خود را باز داشتن از چیزی .

جملاتی از کاربرد کلمه امساک کردن

و آن عبارت است از امساک کردن در مقامی که باید بذل کرد و ندادن آنچه را که باید داد و آن طرف تفریط است و افراط آن، اسراف است، که عبارت است از خرج کردن آنچه نباید خرج کرد و این دو طرف، مذموم است و وسط آنها، که صفت جود و سخا بوده باشد پسندیده و محمود است و مخفی نماند که صفت بخل، نتیجه محبت دنیا و ثمره آن است و این، از جمله صفات خبیثه و اخلاق رذیله است.