امرنا

معنی کلمه امرنا در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أُمِرْنَا: امر شدیم
معنی أَمْرِنَا: امر ما
معنی أَمَرَنَا: امرمان کرد
معنی أَمَرْنَا: امر کردیم
ریشه کلمه:
امر (۲۴۹ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه امرنا

بزرگی گفت: جواب چنین می‌بایست نبشت که جستن بر ما نه فریضه است و نه واجب و نه سنت. چه جویم چیزی را که از این هر سه نیست و طلب کردن چیزی که وی خود تو را می‌جوید. به قول رسول علیه السلام او خود برتو آید. و جواب حاتم این است: علینا ان نعبده کما امرنا و علیه ان یرزقنا کما وعدنا.
و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان ....
و سپس در آيه : (و ما امرنا الا واحدة كلمح بالبصر) او را به وصف ديگرى توصيفكرده ، و آن اين است كه اولا يكى است و ثانيا، چون چشم گرداندن فورى است و تعبير بهچشم گرداندن مى رساند كه امر خدا و كلمه (كن ) موجودى است آنى نه تدريجى ، كه چونموجود ميشود، وجودش مشروط و مقيد به زمان و مكان نيست .
ثم قال تعالی: وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ جنید گفت: امرنا بحفظ السر، و علوّ الهمة، و أن نرضی باللّه عوضا عمّا سواه. میگوید: سر خود صافی دارید، تا حق بشناسید. خوی فراوی کنید تا بستاخ گردید. همه لطف وی بینید تا مهر بر وی نهید، بر مرکب خدمت نشینید، تا بمنزل حرمت رسید. بحرمت بیش آئید تا بصحبت رسید. همت عالی دارید تا با وی بمانید.
معنی آنست که: امرنا هم بالطّاعة علی لسان رسولهم، «فَفَسَقُوا فِیها»
و روا باشد که «هی» کنایت از عقوبت نهند، یعنی ما هی الا عذابک. تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشاءُ من سلم منها فهو سعید، و من بقی فیها فهو شقی. أَنْتَ وَلِیُّنا مدبر امرنا فَاغْفِرْ لَنا ذنوبنا، وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْغافِرِینَ.
بحث ما راجع به اطاعت و معصيت از نظر تشريع احكام بود، و گفتيم كهمعقول نيست خداى تعالى در مرحله تكوين ميل به اطاعت و نيكى را جزو سرشت انسانى قرارداده باشد آنگاه در مرحله تشريع خودش بدون واسطه امر به معصيت بكند، و در حقيقت همبه ايمان دعوت كند و هم به كفر، هم مردم را به اطاعت وابدارد و هم به معصيت ، و در عينحال دين خود را مايه قوام جامعه بشرى و دينى فطرى معرفى نمايد. گفتار ما در اين بودكه از دواعى نفسانى آن دواعى فطرى است كه با شرايع و دستورات دينى الهى موافقباشد، و اما آن دواعى كه موافق با هواى نفس و مخالف با احكام شريعت است مخالف بافطرت است ، و نمى توان آنرا به فطرت سالم كه سرشت خدايى است نسبت داده بهخداى تعالى مستند ساخت ، همچنانكه فرموده : (و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليهاآباءنا و الله امرنا بها قل ان الله لا يامر بالفحشاء اتقولون على الله ما لا تعلمونقل امر ربى بالقسط).
(و اخذنا منهم ميثاقا غليظا) - اين جمله تاكيد ميثاق مذكور است ، مى خواهد بفرمايد:پيمان مزبور بسيار غليظ و محكم بود، نظير آيه (و لما جاء امرنا نجينا هودا و الذينآمنوا معه برحمه منا و نجيناهم من عذاب غليظ).
وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّلاةَ «أن» از بهر آن گفت که لام در «لنسلم» بمعنی «أن» است، یعنی: امرنا ان نسلم و ان نقیم، کقوله: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا»، و هما بمعنی واحد، و گفته‌اند: اسلام اینجا بمعنی اخلاص است. نخست اخلاص فرمود پس عمل، تا بدانی که عمل بی‌اخلاص بکار نیست، پس تنبیه کرد بر بعث و مجازات، گفت: «وَ هُوَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» تا بدانی که آن عمل را جزا خواهد بود، اگر نیک باشد و اگر بد، پس بر صنع خود دلالت کرد تا او را یکتا و بی‌همتا دانند. گفت: وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ این حق را دو معنی است: یکی آنکه به «کن» آفرید، چنان که گفت: قَوْلُهُ الْحَقُّ بسخن راست و فرمان روان، و دیگر معنی: بالوحدانیة، چنان که جای دیگر گفت: رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا. نه بباطل آفرید و نه ببازی، که بحق آفرید و بیکتایی، و بجدّ نه بعبث و گزاف. و قیل: بالحقّ ای بکلامه، و هو قوله: «ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً». «بالحقّ» اینجا سخن تمام شد، پس گفت: «وَ یَوْمَ یَقُولُ» یاد کن آن روز که گوید: آخرت ای دنیا شو. آنچه گوید: باش، بود.
من عمل صالحا فله جزاء الحسنی و سنزیده من امرنا یسرا.
اكفاركم خير من اولئكم ام لكم براءة فى الزبر(43) ام يقولون نحن جميع منتصر(44)سـيـهـزم الجـمـع و يـولون الدبـر(45) بـل السـاعـة مـوعـدهم و الساعة ادهى و امر(46) انالمجرمين فى ضلال و سعر(47) يوم يسحبون فى النار على وجوههم ذوقوا مس سقر(48)انا كل شى ء خلقنه بقدر(49) و ما امرنا الا وحدة كلمح بالبصر(50) و لقد اهلكنا اشياعكمفـهـل مـن مـدكـر(51) و كـل شـى ء فـعـلوه فـى الزبـر(52) وكـل صـغـيـر و كـبـيـر مـسـتطر(53) ان المتقين فى جنات و نهر(54) فى مقعد صدق عند مليكمقتدر(55)
نكتهاى كه از اين آيه شريفه به دست مى آيد اشاره است به اينكهنازل شدن عذاب استيصال و ريشه كن كننده بر قوم كفار، مسبوق به اغواء بوده ، يعنىقبل از آنكه عذاب غرق شدن بر آنان نازل شود،اول خداى تعالى اغوايشان كرد، و اين مطلب كه در آيه مورد بحث بطور اشاره آمده در آيهزير بدان تصريح شده و فرموده : (و اذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوافيها فحق عليها القول فدمرناها تدميرا) و نيز فرموده : (و قضينا لهم قرناء فزينوالهم ما بين ايديهم و ما خلفهم و حق عليهم القول ).
و اذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحقّ عليهاالقول فدمّرناها تدميرا
ولى ظاهرا اين آيه معطوف و مربوط به جلوتر از آيات مورد بحث است ، يعنى آيهشانزدهم كه مى فرمود: (و اذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها...) چون آيات اينسوره همواره بعضى به بعضى نظر داشته و عطف مى شود، و غرض عمومى از سراپاىاين سوره ، بيان سنتى است كه خداى تعالى در اقوام وملل داشته كه نخست ايشان را به سوى حق دعوت مى كرده ، آنگاه يك عده را كه پذيراىدعوتش گشته واطاعت كرده اند سعادتمند، و ديگران را كه از در استكبار مخالفت و طغياننمودند عقوبت مى نموده است ، و بنابراين مراد از هلاك در اين آيه همان تدمير به عذاباستيصال در آن آيه است چنانچه از ابى مسلم مفسر همنقل شده و مراد از عذاب شديد عذاب آسان تر است ازقبيل عذاب قحطى يا گرانى كه باعث جلاى وطن و يا خرابى عمارتهاى آن قريه شده ، ويا بلاها و محنت ديگر است .
(و سنقول له من امرنا يسرا) - كلمه (يسر) به معناى ميسور يعنى آسان است ، ووصفى است ، كه در جاى موصوف نشسته ، و ظاهرا منظور از امر در (امرنا) امر تكليفىاست ، و تقدير كلام چنين است : به زودى به او از امر خود سخنى مى گوييم آسان ، يعنىبه او تكليفى مى كنيم آسان كه بر او گران نيايد.
کرد فارغ مرا بسرعت سیر ختم الله امرنا بالخیر
و در جمله (و هيى ء لنا من امرنا رشدا) مراد از (اءمرنا) آن وصفى است كه مخصوصبه خود آنان بوده . و به خاطر همان وضع از ميان قوم خود بيرون آمده و فرار كرده اند وحتما آن قوم در پى مردم با ايمان بوده اند تا هر جا يافتند آنها را بهقتل برسانند، و يا بر پرستش غير خدا مجبورشان كنند. و اين عده پناهنده به غار شدنددر حالى كه نمى دانستند سرانجام كارشان به كجا مى رسد، و چه بر سرشان مى آيد، وغير از پناهندگى به غار هيچ راه نجات ديگرى نداشتند، و از همين جا معلوم مى شود كهمراد از رشد همان راه يافتن و اهتداء به روزنه نجات است .