ام شغل. [ اُم ْ م ِ ش ُ ] ( ع اِ مرکب ) درباره کسی گویند که عزم کاری کند ولی به اتمام نرساند، اصلش چنان است که گویند: زنی پی کاری میرفت در این بین حیض بروی عارض شد و بدون انجام کار برگشت. ( از المرصع ).
معنی کلمه ام شغل در فرهنگ فارسی
در باره کسی گویند که عزم کاری کند ولی باتمام نرساند .
جملاتی از کاربرد کلمه ام شغل
کرده ام شغل و گفته ام مدحت که ندیده ست کس چنین و چنان
سراپا یکدلم درد تمنای کسی دارم همه تن دیده ام شغل تماشای کسی دارم