الموتى

معنی کلمه الموتى در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
موت (۱۶۵ بار)
«مَوْتی» از مادّه «مَوْت» به معنای مردگان است.

جملاتی از کاربرد کلمه الموتى

فانظر الى آثار رحمت الله ، كيف يحيى الارض بعد موتها ان ذلك لمحى الموتى و هوعلى كل شى ء قدير

آنگاه چون ممكن بود كسى توهم كند كه اصلا زنده كردن مردگان محال است ، و در نتيجه برهان سودى نبخشد لذا آن توهم را دفع نموده ، فرمود: (و انهيحيى الموتى ) پس اينكه مى بينيم خداوند خاك مرده را زنده نموده ، انسانى جاندار مىكند، و زمين مرده را زنده مى سازد، ديگر جاى ترديد در امكان بعث باقى نمى ماند.

و از اينكه فرمود: (و احيى الموتى )، يا بطور صريح و يا بطور اشاره فهميده مىشود كه عيسى (عليه السلام ) يك بار و دو بار مرده زنده نكرده ، بلكه متعدد اين كار راكرده است .
همچنان كه فرموده : (انما يستجيب الذين يسمعون و الموتى يبعثهم اللّه ) و نيز فرموده: (و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها) و نيز فرموده : (فاقم وجهك للدينحنيفا فطره اللّه التى فطر الناس عليها).

و چون استبعاد مشركين از زنده شدن استخوانهاى پوسيده برگشت مى كند به استبعاد ازخلقت بدنى جديد، نه از نفس و روحى جديد، به همين جهت خداى سبحان در پاسخ از آن استبعاد، امكان خلقت مثل آنان را ثابت كرد، و متعرض برگشتن عين آنان نشد، چون خلق شدنعين آنان بعد از مرگ ، وقتى صورت مى گيرد كه روح ايشان كه نزد خدا محفوظ است به  بدنهاى جديدشان متعلق شود و يا تعلق مزبور عين انسانهاى موجود در دنيا دوباره موجود مى شوند، همچنان كه خداى تعالى فرموده : (اولم يروا ان اللّه الّذى خلق السموات والاءرض و لم يعى بخلقهن بقادر على ان يحيى الموتى ) و در اين كلام شريفش احيا رابه عين مردگان نسبت داد، نه به امثال آنها و فرمود: (على ان يحيى الموتى ) ونفرمود: (على ان يحيى امثال الموتى ).

معناى آيه روشن است ، و آنچه از آيه به ذهن ساده و بسيط تبادر مى كند اينست كه مثلى است كه براى هر مؤ من و كافرى زده شده ، زيرا انسان قبل از آنكه هدايت الهى دستگيريش كند شبيه ميتى است كه از نعمت حيات محروم است و حس وحركتى ندارد، و پس ‍ از آنكه موفق به ايمان شد و ايمانش مورد رضايت پروردگارش همقرار گرفت مانند كسى است كه خداوند او را زنده كرده و نورى به او داده كه با آن نورمى تواند هر جا كه بخواهد برود، و در پرتو آن نور راه خود را از چاه و خيرش را از شرو نفعش را از ضرر تميز دهد، منافع و خيرات را بگيرد و از ضرر و شر احتراز كند. به خلاف كافر كه مثلش مثل كسى است كه در ظلمت و تاريكى محض به سرميبرد و راه نجات ومفرى پيدا نمى كند، كافر زندگى و مرگش و همچنين در عوالم بعد از مرگش همه در ظلمتاست ، در زندگى خير را از شر و نفع را از ضرر تشخيص نمى دهد. اين آيه از نظرى نظير آيه (انما يستجيب الذين يسمعون و الموتى يبعثهم الله ) و آيه (منعمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فلنحيينه حيوة طيبة ) است .

حضرت رضا (عليه السلام ) فرمود: خداى تبارك و تعالى قبلا به او فرموده بود: من ازميان بندگانم يكى را خليل خود مى گيرم ، بطوريكه اگر از من مرده زنده كردن رابخواهد اجابت خواهم كرد، ابراهيم (عليه السلام ) به دلش افتادكه خود اوخليل خدا است و لذا گفت : (رب ارنى كيف تحيى الموتى ؟)، و خداى تعالى در جوابش پرسيد: مگر ايمان ندارى ؟ بيان داشت : چرا، ولى مى خواهم خاطرم جمع شود كه خليل تو من هستم .

و در مجمع البيان مى گويد: در حديث منقول از براء بن عازب آمده كه گفت : وقتى آيه(اليس ذلك بقادر على ان يحيى الموتى )نازل شد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) عرضه داشت : سبحانك اللهم ، بله تو قادرى كه مردگان را زنده كنى . و اين مضمون از امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) نيز نقل شده .

كند كه قبلا تذكرش داده بود و آن اين بود كه غير از انذار پستى ندارد و هيچگونه مسؤوليت در باره امور مردم ندارد و موظف است كه بر خداتوكل كند و امور ايشان را محول به او نمايد، همچنان كه فرمود:(فتوكل على اللّه انك على الحق المبين انك لا تسمع الموتى ...)