المنه

معنی کلمه المنه در لغت نامه دهخدا

( المنة ) المنة. [ اَ م ِن ْ ن َ ت ُ لِل ْ لاه / لِل ْ ل َه ْ ] ( ع جمله اسمیه ، صوت مرکب ) منت خدای راست. ( ناظم الاطباء ). سپاس خدای را. شکر خدا راست. رجوع به منت و منة شود :
بگذشت ز ناگهان بری بر من زد
المنة که بری خوردم از او.( صحاح الفرس ).المنة که این ماه خزانست
ماه شدن و آمدن راه رزانست.منوچهری.ماه رمضان رفت و مرا رفتن آن به
عید رمضان آمد المنة ﷲ.منوچهری.بس فتنه که از فضل خداوند شکستی
بس قلعه که المنة گرفتی.سیدحسن غزنوی.از رزق علی اﷲ از چنان یار
المنة از چنین کار.نظامی.المنة که هوای خوش نوروز
بازآمد و از جور زمستان برهیدیم.سعدی.المنة که دلم صید غمی شد
وز خوردن غمهای پراکنده برستم.سعدی.المنة که نمردیم و بدیدیم
دیدار عزیزان و بخدمت برسیدیم.سعدی.المنة که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است.حافظ.المنة که چو ما بی دل و دین بود
آنرا که لقب عاقل و فرزانه نهادند.حافظ.المنة بخون گرخفتم
یکچند چو غنچه عاقبت بشکفتم.جامی.

جملاتی از کاربرد کلمه المنه

ور بسته لبش را حسد، المنه بالله؛ زر نیک شناسد محک اندر کف صراف
در وصل رسیدیم و دعا کارگر آمد المنه الله که خورشید برآمد
ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به عید رمضان آمد، المنه لله
مقدمات و مقاصد اين كتاب بحمدالله و المنه تمام شد و اما لواحق و در آن چندفصل است .