الماس تراش

معنی کلمه الماس تراش در لغت نامه دهخدا

الماس تراش. [ اَ ت َ ] ( نف مرکب ) آنکه یا آنچه الماس را تراشد. ( از آنندراج ). آنکه الماس ودیگر گوهرها را تراش میدهد. ( ناظم الاطباء ). || ( ن مف مرکب / ص مرکب ) نوعی از شیشه و جواهر حکاکی کرده شده. ( از بهار عجم ) ( از آنندراج ) :
عشق بر داغ دلم سوده الماس فشاند
دُرّ اشکم چه عجب گر بود الماس تراش .اشرف ( از بهار عجم ).ظاهراً مراد از دُر، دُر نجف است که سنگی است سفید مشهور. ( بهار عجم ) ( آنندراج ). || آنچه تراش چون تراش الماس دارد. رجوع به تراش شود. || ( اِ مرکب ) بمعنی سوده الماس هم آمده است. ( آنندراج ).

معنی کلمه الماس تراش در فرهنگ عمید

۱. کسی که الماس می تراشد، کسی که پیشه اش تراش دادن الماس است.
۲. (صفت فاعلی ) آنچه الماس را می تراشد.

معنی کلمه الماس تراش در فرهنگ فارسی

آنکه یا آنچه الماس را تراشد

جملاتی از کاربرد کلمه الماس تراش

سیپرین برای بدست آوردن آلیس، الماس را به آقای واکینس پیشکش می‌کند. آقای واکینس هم به افتخار این سنگ قیمتی که همه خواهان دیدن آن بودند یک مهمانی مجلل ترتیب می‌دهد. در مهمانی شبانه پدر آلیس همه مال و منال خود را که به زور و با دور زدن قانون از پیرمرد الماس تراش گرفته، از دست می‌دهد و پیرمرد به شرط اجازه ازدواج دخترش با سیپرین الماس را به او می‌دهد و آنها ازدواج می‌کنند.
ناخن زنِ سینه های رنجور الماس تراش زخم ناسور