القاط

معنی کلمه القاط در لغت نامه دهخدا

القاط. [اَ ] ( ع اِ ) مردم اوباش. || مردم اندک پراکنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

جملاتی از کاربرد کلمه القاط

در اينجا قرآن ((اقامه صلوة )))(خواندن نماز) را نشانه مومنان نمى شمارد بلكه خشوعدر نماز از ويژگيهاى آنان مى شمرد،اشاره به اينكه نماز آنها القاط و حركاتى بىروح و فاقد معنى نيست ،بلكه به هنگام نماز آنچنان حالت توجه به پروردگار در آنهاپيدا مى شود كه از غير او جدا مى گردند و به او مى پيوندند، چنان غرق حالت تفكر وحضور و راز و نياز با پروردگار مى شوند كه بر تمام ذرات وجودشان اثر مىگذارد،خود را ذره اى مى بيند در برابر وجودى بى پايان و قطره اى در برابراقيانوسى بيكران لحضات اين نماز هر كدام براى او درسى است از خود سازى تربيتانسانى و وسيله اى است براى تهذيب روح و جان .(333)