الغلام

معنی کلمه الغلام در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
غلم (۱۳ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه الغلام

عتبة الغلام گویند شبی تا روز همی گفت اگر مرا عذاب کنی ترا دوست دارم، و اگر بر من رحمت کنی ترا دوست دارم.
عبد الواحد زید را گفتند: هیچ کس در دانی که در مراقبت خالق چنان مستغرق بود که او را پروای خلق نباشد؟ گفت: یکی را دانم که همین ساعت در آید، عتبة الغلام در آمد، عبد الواحد گفت: ای عتبه در راه کرا دیدی؟ گفت هیچ کس را و راه وی بازار بود انجمن خلق.
( و اما الغلام فكان ابواه مؤ منين فخشينا ان يرهقهما طغيانا و كفرا ).
گویند عُتبه الغلام حوری را بخواب دید، بر صورتی نیکو، عتبه را گفت یا عتبه من بر تو عاشقم نگر چیزی نکنی که میان من و تو جدا باز کنند عتبه گفت دنیا را سه طلاق دادم، طلاقی که هرگز رجوع نکنم تا آنگه که بتو آیم و ترا بینم.
عالمیان در آرزوی طعام‌اند و این جوانمردان طعام در آرزوی ایشان. عتبة بن الغلام شاگرد یزید هارون بود او را فرمود که خرما نخورد، مادر عتبه روزی در نزدیک یزید هارون شد خرما میخورد گفت پس چرا پسرم را ازین باز زنی که خود میخوری؟ یزید گفت پسرت در آرزوی خرماست و خرما در آرزوی ما، ما را مسلم است و او را نه. خلق عالم در آرزوی بهشت‌اند و بهشت در آرزوی سلمان، چنانک در خبر است‌
ذکر قصّة هذا الغلام طغرل العضدیّ‌
راغب در مفردات گفته : غلام به معناى جوانى است كه شاربش تازه روئيده باشد. و لذامى گويند: (غلام بين الغلومه و الغلوميه پسرى داراى غلومت و غلوميت روشن ) و درقرآن هم آورده (انى يكون لى غلام ) و معناى (اغتلم الغلام ) اين است كه به حد غلمةرسيده باشد.
دع الخبط فالدّین دین العجوز علیک بذاک و دین الغلام‌
پس آيه شريفه در تاويل بودنش براى آيه : (لئن بسطت الى يدك ...) نظير آيه اىاست كه قتل نفس خضر را براى موسى تاويل مى كند، موسى از او پرسيد: (ا قتلت نفسازكية بغير نفس لقد جئت شيئا نكرا) او در پاسخش گفت : (و اما الغلام فكان ابواه مؤمنين فخشينا ان يرهقهما طغيانا و كفرا فاردنا ان يبدلهما ربهما خيرا منه زكوة و اقربرحما).
گویند که عُتبة الغلام شبی نخفت و تا روز می‌گفت: «إنْ تُعَذِّبْنی فَانَا لکَ مُحِبٌّ و إنْ تَرْحَمْنی فَأنَا لکَ مُحِبٌّ.»
عتبه الغلام درآمد. گفت: در راه کرا دیدی؟
عُتبةُ الغلام را دیدند که عرق ازو فرو می ریخت در زمستان گفتند این چه سبب است، گفت این جایگاهی است که اندرو بخدای عاصی شده ام پارۀ گل ازین دیوار باز کردم تا میهمان دست بدان بشست و از خداوند این دیوار حلالی نخواستم.
عُتْبَة الغلام گویند آواز دادی ای کبوتر اگر چنان است که خدای‌را مطیع‌تری از من، بیا و بر دست من نشین. کبوتر بیامدی و بر دست وی نشستی.