الصلح

معنی کلمه الصلح در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
صلح (۱۸۰ بار)
مسالمت. سازش. راغب آن را از بین بردن نفرت میان مردم، معنی کرده است . سازش بهتر است در اقرب گوید: آن اسم است از مصالحه مذکّر و مؤنث هر دو به کار می‏رود گویند: «وَقَعَ الصّلْ‏حُ وَ وَقَعَتِ الصُّلحُ». صلاح: شایسته شدن. خوب شدن، وآن ضد فساد است «صلح الشی‏ء صلاحاً: ضد فسد» در قرآن گاهی با فساد مقابل آمده و گاهی با سیئه مثل ، . . «صلح» در آیه به معنی شایسته و خوب شدن است . صالح: شایسته. آنچه یا کسی که شایسته و خوب است و در آن فساد نیست. مثل ، . که وصف عمل است. عمل صالح و کار شایسته آن است که مطابق عدل و انصاف باشد که قهراً مفید و مورد رضای خداست. ، . صالح در این آیات وصف شخص است . مراد از آن در . ظاهراً تام الخلقه و بی عیب است. چنانکه در . به معنی لیاقت و اهلیت است. صالحون: نیکوکاران. شایسته کاران. و آن پیوسته وصف اولوالعقل آمده اعم از ملک،، انس، و جن. صالحات در وصف اعمال و زنان به کار رفته است. مثل ، . اصلاح: ایجاد صلح و سازش و الفت مثل ، . و نیز به معنی اصلاح و شایسته کردن چیزی است. مثل‏.یعنی سیّئاتشان را تکفیر و حالتشان را اصلاح کرد. * . یعنی برای من در فرزندانم صلاح ایجاد کن و «لی» دلالت دارد که اصلاح بنحوی باشد که او نیز منفعت گردد و آنها بپذیر خویش نبکوکار باشند مثل . و نحو . * . ظاهراً مراد از قیامت صالحات تمام اعمال و کارهای خیر است و غرض از بقا باقی نزد خداست نه اینکه غرض از بقا باقی ماندن در دنیا پس از مردن شخص باشد و منظور از باقیات فقط آثار نیک باشد. زیرا بقاء تمام اعمال از ضرورت اسلام است . اعمال صالحه آیا مراد از «صالِحات» در عناوین «آمَنوا و عَمِلُوا الصّالِحاتِ» که کرّات و مرّات در قرآن مجید آمده کارهائی است که شرع آنها را شخصاً بیان فرموده و یا هر عمل صالح مطابق عدل و انصاف مورد رضای حق است خواه در شرع بالخصوص بیان شده باشد یه نه. مخفی نماند «عَمِلُوا الصّالِحالتِ» که بیشتر از پنجاه بار در قرآن ذکر شده در همه آنها توأم با «آمَنوا» یا «وَهُوَ مُؤْمِنُ» یا نظیر آن دو است مگر در آیه . که قطعاً در آن نیز ایمان منظور است. پس بی شکّ عمل صالح پیش خدا در صورتی مؤثر و مقرّب است که توأم با ایمان به خدا باشد و در غیر این صورت پوچ و بی اثر خواهد بود . ولی با در نظر گرفتن ایمان هر کار شایسته که مطابق با موازین عدل و انصاف است مورد رضای عدل و انصاف است مورد رضای خدا و مشمول عموم «الصالحات» است خواه در شرع بالخصوص تعیین شده باشد یا نه. هر کاری که در آن حرام نداشته و مطابق عدل و انصاف باشد و صلاح را نیز دارا باشد با استفاده از عموم «الصالحات» می‏توان انجام داد.

جملاتی از کاربرد کلمه الصلح

ولى جواب اين سخن روشن است ، زيرا افعلتفضيل (صفت تفضيلى ) غالبا در مواردى به كار مى رود كه يك طرف مقايسه واجدفضيلت است ، و طرف ديگر صفر مى باشد، مثلا بسيار شده است كه مى گويند (ديررسيدن بهتر از هرگز نرسيدن است )، مفهوم اين سخن آن (نيست كه هرگز به مقصدنرسيدن و تصادف كردن و نابودى ) چيز خوبى است ، ولى (دير رسيدن ) از آنبهتر است ، و يا اينكه در قرآن مى خوانيم (و الصلح خير) (سوره نساء 128):(صلح از جنگ بهتر است ) معنى اين جمله آن نيست كه جنگ چيز خوبى است ، و يا اينكه مىخوانيم (و لعبد مؤ من خير من مشرك ) (سوره بقره آيه 221): (بنده با ايمان از بتپرست بهتر است ) آيا بت پرست خير و فضيلتى دارد؟ و در همين سوره توبه آيه108 مى خوانيم : (لمسجداسس على التقوى مناول يوم احق ان تقوم فيه ): (مسجدى كه اساس آن از روز نخست بر پايه تقوىگذارده شده است (از مسجد ضرار همان مسجدى كه منافقان براى ايجاد تفرقه ساختهبودند) براى عبادت شايسته تر است .
به گوشم شبی گفت، رهبان دیر تعصب رهاکن که الصلح خیر
طهارت خالص است ، و استعمال صيغه (افعل ) در غير موردتفضيل شايع است در قرآن نيز استعمال شده آنجا كه فرمود: (ما عند اللّه خير من اللّهو) با اينكه در لهو هيچ خيرى نيست ، و نيز فرموده : (و الصلح خير) كه در همه اينموارد صيغه (افعل ) مى فهماند اگر اين كار را بكنى كارى كرده اى كه يقينا اشكالىدر آن نيست و اگر آن كارهاى ديگر را بكنى چنين يقينى برايتحاصل نمى شود يا يقين به نامشروع بودن آن پيدا مى كنى و ياحداقل در مشروع بودن و پاكيزه بودن آن ترديد خواهى داشت .
غرض الصلح خیر بهر هر کار خدا فرمود در قرآن به تکرار
خداى تعالى بعد از دستورات و نصايحى كه در امر معاشرت با زنان داشت با جمله : (وان تصلحوا و تتقوا فان اللّه غفور رحيم )، مردان را تشويق و ترغيب كرده به اينكه هرگاه امارات و نشانه هاى ناسازگارى را ديدند، بلا درنگ در صدد اصلاح برآيند و بيانفرموده كه اين اصلاح كردن خود يكى از مصاديق تقوا است و تقوا هم بهدنبال خود مغفرت و رحمت را مى آورد و اين جمله بعد از جمله : (و الصلح خير) و بعد ازجمله : (و ان تحسنوا و تتقوا...) در حقيقت تاكيدى است بعد از تاكيدى ديگر0
بشاره الخوری (نخستین رئیس‌جمهور لبنان)، ریاض الصلح (نخستین نخست‌وزیر)، مجید ارسلان (نخستین وزیر دفاع) بنیان‌گذاران جمهوری لبنان و قهرمانان ملی این کشورند که نهضت استقلال لبنان را تا خروج آخرین نیروهای نظامی خارجی در ۳۱ دسامبر ۱۹۴۶ رهبری کردند.
بوی وصالت رسید، روضهٔ رضوان دمید صلح کن « الصلح خیر » کوری دیو لوند
تقی‌الدین الصلح در ۲۷ نوامبر ۱۹۸۸، در سن ۸۰ سالگی در پاریس درگذشت.
در تاریخ ۸ نوامبر ۱۹۴۳ و پس از انتخاب رئیس‌جمهور بشارة الخوری و انتصاب ریاض الصلح به نخست‌وزیری، مجلس نمایندگان قانون اساسی لبنان را اصلاح کرد، مقررات مربوط به قیمومیت فرانسه را لغو کرد و اختیارات کمیسر عالی را این قدر محدود کرد که قیمومیت در واقع به‌طور یک جانبه لغو شد. فرانسوی‌ها رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر و دیگر اعضای کابینه را دستگیر و به یک قلعه قدیمی در رشایا تبعید کردند. این باعث شد مسیحیان و مسلمانان در برابر فرانسوی‌ها متحد شوند و افکار بین‌المللی خواستار آزادی رهبران لبنانی شد و اعتراضات گسترده خیابانی شکل گرفت.
پس از استقلال، در سال ۱۹۴۳ سیستم سیاسی مدرنی در لبنان شکل گرفت و رهبران دو فرقه مسیحی و مسلمان، بشار الخوری و ریاض الصلح پیمانی به نام میثاق وطنی امضا کردند.
ریاض الصلح (عربی: ریاض الصلح) (زاده ۱۸۹۴ – درگذشته ۱۹ ژوئیه ۱۹۵۱) اولین نخست‌وزیر لبنان بعد از استقلال، در سال ۱۸۹۴ در خانواده‌ای سرشناس از اهل سند در صیدا واقع در جنوب لبنان متولد شد. پدر وی رضا الصلح یک رهبر عربی و فرماندار نبتیه و صیدا بود که در سال ۱۹۱۵ پس از محاکمه توسط عثمانی‌ها به تبعید در آناتولی ترکیه فرستاده شد. ریاض نیز همراه پدرش به این تبعید رفت و تا سال ۱۹۱۸ در آنجا بود. ریاض الصلح نقش مؤثری در جدا شدن لبنان از سوریه ایفا کرد.
تقی‌الدین الصلح (عربی: تقي الدين الصلح؛ ۱ ژانویهٔ ۱۹۰۸ – ۲۷ نوامبر ۱۹۸۸) سیاست‌مدار اهل لبنان بود. وی دو بار از ۲۱ ژوئن ۱۹۷۳ تا ۳۱ اکتبر ۱۹۷۴ و از ۲۰ ژوئیه ۱۹۸۰ تا ۲۵ اکتبر ۱۹۸۰ نخست‌وزیر این کشور بود.
ریاض الصلح دو دوره نخست‌وزیر لبنان بود دوره اول از ۲۵ سپتامبر ۱۹۳ تا ۱۰ ژانویه ۱۹۴۵ بود. او در سال ۱۹۴۳ به‌همراه بشاره الخوری رئیس‌جمهور یک پیمان ملی به‌مثابه چارچوب رسمی برای حل و صل اختلافات مذهبی در لبنان را به‌مورد اجرا گذاشت. بر اساس این پیمان رئیس‌جمهور از مسیحیان، نخست وزیر از اهل سنت و رئیس پارلمان از اهل تشیع خواه بود. او همچنین از ۱۴ دسامبر ۱۹۴۶ تا فوریه ۱۹۵۱ مجدداً نخست وزیر لبنان شد. وی در این دوره نقش مهمی در اعطای برتری کمیته سیاسی اتحادیه عرب به دولت فلسطین ایفا کرد.