الشجر

معنی کلمه الشجر در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
شجر (۲۷ بار)
(به فتح، ج) درخت، اهل لغت گفته‏اند هر چه از روئیدنیها تنه دارد شجر است و آنچه تنه ندارد نجم و عشب و حشیش است . یعنی علف و درخت سجده می‏کنند. شجر را مطلق و واحد آن را شجره گفته‏اند مثل ثمر و واحد شجره گفته‏اند مثل ثمر و ثمره، تمر و تمره نحو . ولی در بعضی آیات شجره مطلق نیز آمده است نحو . . اما احتمال دارد در این آیات کل فرد فرد مراد باشد. * . مراد از شجر مشاجره و تنازع است منازعه را از آن تشاجر گویند که سخن دو خصم یا خصوم مثل برگ و شاخه درخت به هم مختلط می‏شوند (مجمع) یعنی: پس نه به خدایت قسم اهل ایمان نمی‏شوند تا تو را در اختلاف خویش حاکم کنند. در نهج البلاغه خطبه 106 آمده «وَ تَشاجَرَتِ النّاسُ بِالْقُلُوبِ». * . معنی آیه در «خضر» دیده شود. * . مراد از شجره همان درختی است که آدم و زنش از خوردن آن نهی شدند. درباره آن اختلاف است: تاک، درخت انجیر، درخت کافور گفته‏اند در تورات درخت معذفت است ولی این افسانه نمی‏کند حال‏آن که فرموده «وِعَلَّمَ آدَمَ الْاَسْماءَ کُلَّها». قرآن مجید روشن نمی‏کند که‏آن چه درختی بود ولی تأثیر آن را نقل می‏کند: و آن جمله «فَتَکُونا مِنَ الظّالِمینَ» است که در صورت خوردن به زحمت می‏افتادند چنانکه خود گفتند . و نیز آیه . روشن می‏کند که در اثر خوردن از آن وضعشان تغییر کرد و عورتین آنها در اثر ریختن لباسهایشان چنانکه فرموده . * . در «رأی» مفصلا گفته شد که مراد از شجره ملعونه بنی امیه است.

جملاتی از کاربرد کلمه الشجر

و در جمله (لا يستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون ) امور سه گانه اى ذكرشده كه ذكر باطنى مانند ذكر زبانى به آن متصف مى شود، توضيح اينكه ، نفس مىتواند متصف باشد به حال عدم استكبار و بهحال تقديس خدا، و به حال سجده ، و كمال خشوع در برابر او عينا همانطورى كه ذكرزبانى كه مقصود از آن عمل خارجى است مى تواند به اين سه حالت متصف باشد، و چناننيست كه تسبيح مختص به زبان و سجده مختص به ساير اعضاء بوده باشد، همچنانكهآيه و (ان من شى ء الا يسبح بحمده ) و آيه (و النجم و الشجر يسجدان )
نماز بدو صفت او را خبر کند چنانک گفته‌ آید: یکی باشکال و حرکات نمازی دوم بصفت مناجات نمازی صورت اشکال و حرکات نماز او را آمدن بدین عالم خبر دهد و بمراجعت آن عالم دلالت کند. چنانک اشکال نماز از قیام و رکوع و سجود و تشهد است: تشهد خبر میدهد از شهود و حضور او در حضرت عزت پیش از آنک اینجا آمد و سجود خبر میدهد که چون بدین عالم آمد اول بمقام نباتی پیوست که نباتات همه در سجودند «والنجم و الشجر یسجدان» همه سر بر زمین نهاده‌اند بر شکل سجود زیراکه سر عبارت از آن محل است که غذاکش باشد و نبات غذا از راه بیخ کشد. و رکوع خبر میدهد او را که از مقام نباتی بمقام حیوانی آمد و حیوانات جمله در رکوع اند پشت خم داده. و قیام خبر میدهد او را که از مقام حیوانی بمقام انسانی پیوست و انسان بجملگی در قیام‌اند تو از رکوع و سجود آمدی بسوی قیام.
الّذى جعل لكم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منه توقدون )
و امـا اعـراب ايـن كـلمات ، يعنى (و النجم و الشجر يسجدان ) با در نظر داشتن اين كهايـن آيـه عطف است بر آيه (الشمس و القمر بحسبان ) اعرابش نيز مانند اعراب آن است(يـعنى نجم مبتدا، و شجر عطف بر آن ، و يسجدان خبر مبتدا است ) و تقدير كلام (و النجمو الشجر يسجدان له ) مى باشد، يعنى گياه و درخت براى او سجده مى كنند.
لذا در ظاهر لفظ نفرمود: (الشمس و القمر بحسبانه و النجم و الشجر يسجدان له )،چون همه مى دانستند. حسبان ، حسبان خداست و سجده هم براى او است نه براى غير او.
در آيات اول اين روش را پيش گرفت ، و سپس كلام را بعد از آن توبيخ دوباره به روشاولش بـرگـردانـد، تـا آنـچـه كـه بـه خـاطـر تـنـاسـب و تـقـارب وصـلش واجـب اسـتوصل كرده باشد، و به اين منظور واو عاطفه را بر سر جمله (و النجم و الشجر يسجدان) و جمله (و السماء رفعها...) در آورد.
جامه سرخ نگر بر قد آن سرو ملیح ای که باور نکنی (فی الشجر الاخضرنار)
) و أ وحى ربك اِلى النحل أ ن اتخذى من الجبال بيوتا و من الشجر و مما يعرشون (68)
و نيز درباره وحيى كه خود خدا به بعضى از جانداران بى زبان كرده مى فرمايد:(واوحى ربك الى النحل ان اتخذى من الجبال بيوتا و من الشجر و مما يعرشون )پروردگارت به زنبور عسل وحى كرد كه از سوراخ كوهها و سقف خانه هايى كه مردم مىسازند و از شكاف درختان براى خود خانه ها بسازيد.
و لو نشاء لطمسنا على اعينهم فاستبقوا الصراط فانى يبصرون (66) و لو نشاءلمسخناهم على مكانتهم فما استطاعوا مضيّا و لا يرجعون (67) و من نعمّره ننكّسه فى الخلقافلا يعقلون (68) و ما علّمناه الشعر و ما ينبغى له ان هو الا ذكر و قرآن مبين (69) لينذر منكان حيّا و يحق القول على الكافرين (70) اولم يروا انّا خلقنا لهم مما عملت ايدينا انعامافهم لها مالكون (71) و ذللناها لهم فمنها ركوبهم و منها ياكلون (72) و لهم فيها منافعو مشارب افلا يشكرون (73) و اتخذوا من دون اللّه آلهه لعلهم ينصرون (74) لا يستطيعوننصرهم و هم لهم جند محضرون (75) فلا يحزنك قولهم انا نعلم ما يسرّون و ما يعلنون(76) اولم ير الانسان انا خلقناه من نطفة فاذا هو خصيم مبين (77) و ضرب لنا مثلا و نسىخلقه قال من يحى العظام و هى رميم (78) قل يحييها الّذى انشاءهااوّل مرة و هو بكل خلق عليم (79) الّذى جعل لكم من الشجر الاخضر نارا فاذا انتم منهتوقدون (80) او ليس الّذى خلق السموات و الاءرض بقدر على ان يخلق مثلهم بلى و هوالخلاق العليم (81) انما امره اذا اراد شيا ان يقول له كن فيكون (82) فسبحان الّذى بيدهملكوت كل شى ء و اليه ترجعون (83)