السان. [ اِ ] ( ع مص ) عاریت دادن کسی را شترکره ، تا بدان ناقه خود را دوشد، گویی زبان ( لسان ) شترکره را به او عاریت داده است. ( از منتهی الارب ). || سخن کسی رسانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رسانیدن نامه یا سخنی را بکسی. ( از اقرب الموارد ). ابلاغ کردن کلامی را. || نامه رسانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به معنی قبلی شود.
معنی کلمه السان در فرهنگ فارسی
عاریت دادن کسی را شتر کره تا بدان ناقه خود را دوشد .
معنی کلمه السان در فرهنگ اسم ها
اسم: السان (دختر) (ترکی) (تلفظ: elsan) (فارسی: اِلسان) (انگلیسی: elsan) معنی: مانند ایل
جملاتی از کاربرد کلمه السان
هزار شهر بگردیدم از فلک بفلک بغیر حضرت السان نیافتم همه دان