الحاء

معنی کلمه الحاء در لغت نامه دهخدا

الحاء. [ اِ ] ( ع مص ) آوردن چیزی که بر آن ملامت کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بجا آوردن عملی که بر آن سرزنش کنند. ( از المنجد ) ( اقرب الموارد ). || نزدیک رسیدن چوب به برکندن پوست. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فرارسیدن هنگام آنکه پوست چوب را بکنند. ( از اقرب الموارد ).

جملاتی از کاربرد کلمه الحاء

«وَ حَرامٌ عَلی‌ قَرْیَةٍ»، قرأ حمزة و الکسائی و ابو بکر، حرم بکسر الحاء بغیر الف، و قرأ الباقون و حرام بالالف و هما لغتان، مثل حلّ و حلال. قال اللَّه عزّ و جل: «وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ»
و گویند که حُب گرفته اند از حِبّه بکسر الحاء و آن تخمی بود که در صحرا روید حُبّ را بدین سبب حُبّ خوانند که او تخم حیاتست و همچنانک این حِبّ تخم نباتست.