معنی کلمه التفات کردن در لغت نامه دهخدا
کآمد و التفات کرد بمن
ز آن مرا جاه و آب دیدستند.خاقانی.درویشی مجرد بگوشه صحرائی نشسته بود پادشاهی برو بگذشت درویش از آنجا که فراغت ملک قناعت است التفات نکرد. ( گلستان ).
دلی که حور بهشتی ربود و یغما کرد
کی التفات کند بر بتان یغمائی.سعدی.اینکه سرش در کمند جان بدهانش رسید
می نکند التفات آنکه بدستش کمند.سعدی.و رجوع به التفات داشتن شود.