التفات کردن

معنی کلمه التفات کردن در لغت نامه دهخدا

التفات کردن. [ اِ ت ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) توجه داشتن. متوجه بودن. پروا داشتن. نگریستن : و هرگاه که بر ناقدان حکیم و استادان مبرز گذرد بزیور مزور او التفات ننمایند. ( کلیله و دمنه ).
کآمد و التفات کرد بمن
ز آن مرا جاه و آب دیدستند.خاقانی.درویشی مجرد بگوشه صحرائی نشسته بود پادشاهی برو بگذشت درویش از آنجا که فراغت ملک قناعت است التفات نکرد. ( گلستان ).
دلی که حور بهشتی ربود و یغما کرد
کی التفات کند بر بتان یغمائی.سعدی.اینکه سرش در کمند جان بدهانش رسید
می نکند التفات آنکه بدستش کمند.سعدی.و رجوع به التفات داشتن شود.

معنی کلمه التفات کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - توجه کردن. ۲ - تکریم کردن. ۳ - دادن بخشیدن (تعارف ) : این کتاب را بمن التفات کنید .

جملاتی از کاربرد کلمه التفات کردن

گفت: نگاه داشتن سر است از التفات کردن به چیزی غیر الله.