معنی کلمه الاو در لغت نامه دهخدا
بر اوج گنبد گردون از آن بتابد هور
که یافت از تف قندیل مرتضی آلاو.آذری.
الاو. [ اَ ] ( اِ ) آتش شعله ناک. ( برهان ). آتش. ( رشیدی ) ( جهانگیری ). اَ لَو :
ترا ای خواجه گر هیزم نباشد
دم سرما که هنگام الاو است
سواد شعر طوسی را طلب کن
بسوزانش که او سرگین گاو است.مولانا طوسی ( از رشیدی ).