معنی کلمه الاء در لغت نامه دهخدا
صفت و نعت او بنزد خرد
همه آلاء کبریا باشد.مسعودسعد.پس پرده بیند عملهای بد
همه پرده پوشد به آلای خود.سعدی.
( الاَّء ) الاَّء. [ اَل ْ ] ( ع اِ ) ج ِ لأی. رجوع به لأی شود.
الاَّء. [ اِل ْ ] ( ع مص ) در سختی و بلا افتادن. ( منتهی الارب ).
الاء.[ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ الیانة. رجوع به الیانة شود.
الاء. [ اَ ] ( ع اِ )درختیست تلخ. ( منتهی الارب ). درختیست تلخ که پیوسته سبز بود. ( اقرب الموارد ). درختیست. ( مهذب الاسماء ).
الاء. [ اَل ْ لا ] ( ع ص )دنب فروش. ( منتهی الارب ). دنبه فروش. ( مهذب الاسماء ).